|
|
نوشته شده توسط : عکس دختر ایرانی
جالب بدونین این شعر در توصیف لحظه خود این شاعر در سنگر جبهه در حنگ جهانی دوم است
سخت باران ، نیمه شب باران
هیچ دردنیا به جز باران وحشی نیست
برهمین آلونک نالان
که چون بید شکسته ، می زند هردم هزاران چنگ
درطوفان
دیده ای آیا؟
درشب توفان که لرزان در تقلاهست بین زندگی
ومرگ
برسر شاخسار خسته ، تنها برگ ؟
دیده ای آیا ؟
عکس دختر , عکس دختر ایرانی , عکس ایرانی , عکس بازیگران ایرانی , عکس بازیگر ایرانی, عکس زنان ایرانی, عکس زیباترین دختر ایرانی, عکس پسر ایرانی, عکس پسران ایرانی ، u;s nojv , u;s nojv hdvhkd , u;s hdvhkd
:: بازدید از این مطلب : 325
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نوشته شده توسط : عکس دختر ایرانی
امروز خیلی خستم، خیلی وقته نیومدم به بلاگ خودم سر بزنم!!! خسته ام از هرچی خستگی!!! خسته ام این زندگی!!! خسته ام از نداری!!! خسته ام از این پایبندی!!! خستم از بس گفتم ایرانم!!! خستم از بس گفتم تو هم آباد میشی و مارو هم خوشبخت می کنی!!! نه تو آباد میشی و نه ما خوشبخت !!! نسل سوخته ما همش آرزو داشته به آرزوش برسه ولی نه به آرزوش رسیده نه به آرزوش!!! آرزو هاش تویه رویاهاش،رویاهاش تویه آرزوهاش گم میشه!!! یه عالمه از این !!!!!!!!!!!!!!!! علامت هروز جلوی چشامون،روی رویاهامون روی آرزوهامون دیده میشه!!! نگو که ندیدی!!! مگه بلد باشی دروغ بگی!!! کارم زندگیمو گرفت، زندگی خودمو!!! ولی الان دیگه خوشبختم،نه کاردارمو نه زندگی!!! چون مردم!!! شاید دوباره برگردم به بلاگم!!!
عکس دختر , عکس دختر ایرانی , عکس ایرانی , عکس بازیگران ایرانی , عکس بازیگر ایرانی, عکس زنان ایرانی, عکس زیباترین دختر ایرانی, عکس پسر ایرانی, عکس پسران ایرانی ، u;s nojv , u;s nojv hdvhkd , u;s hdvhkd
:: بازدید از این مطلب : 333
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نوشته شده توسط : عکس دختر ایرانی
عکسهای کمتر دیده شده
تصویر دو بانوی فارسی(با لباس سنتی)، در کنار مقبره کوروش بزرگ (کوروش هخامنشی)
مردان قاجاری با لباسِ دوره قاجار، در کنار مقبره کوروش بزرگ بنیانگذار سلسله هخامنشی
در این نگاره ستون های بر جای مانده از ساختمان اطراف مقبره کوروش هخامنشی نمایان است، این آثارِ خُرد اِمروز ازین مکان جمع آوری شده اَند و زین پس تنها در نگاره ها می توان آن را مشاهده نمود
دروازه مقبره کوروش هخامنشی
این دروازه توسط سازمان میراث فرهنگی جمهوری اِسلامی ایران به همراه دیگر آثار خرده ی بر جای مانده از این محل منتقل شدند
مقبره کوروش هخامنشی در سال : یک هزار و سی صد و هشتاد و هشت هجری شمسی
عکس دختر , عکس دختر ایرانی , عکس ایرانی , عکس بازیگران ایرانی , عکس بازیگر ایرانی, عکس زنان ایرانی, عکس زیباترین دختر ایرانی, عکس پسر ایرانی, عکس پسران ایرانی ، u;s nojv , u;s nojv hdvhkd , u;s hdvhkd
:: بازدید از این مطلب : 324
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نوشته شده توسط : عکس دختر ایرانی
در گذشته این جایگاه به نام (تلال صنین) در حیره شناخته می شد. و هر سنگ آن نشانه ای است از تاریخ کهن این جایگاه تاریخی. همچنین وی افزود: جای تعجب دارد که در این اثر تاریخی هیچ تلاشی برای کاوشگری که می تواند راز و رمزهای این تمدنها را آشکار نماید، به انجام نرسیده بلکه دچار دستبردهای بسیاری نیز شده است. آقای طریحی در ادامه افزود: این تپه ها که در گذشته عبارت بودند از کاخ های مملکت حیره که در آنها نعمان ابن منذر به اسارت کشیده شد و اعراب از آنها به عنوان دیدبانی نظامی بر علیه ایرانیان بهره بردند. و حیره بخشی از چهار گوشه ی تمدن در عراق است که از بابل آغاز و تا الحیره ادامه یافته و سپس از کوفه گذشته و در پایان به نجف اشرف رسیده است.
بررسي جايگاه قبايل عرب مسيحي ايران در روند فتوحات مسلمانان در عراق
دكتر محمدعلي چلونگر* مريم سليماني**
اعراب از روزگاران كهن وارد سرزمينهاي حاصلخيز بينالنهرين (عراق) شدند. مهاجرت آنان به حدي گسترده بود كه بر ساكنان منطقه غلبه يافتند و به تدريج بافت جمعيتي عراق را دگرگون كردند. برخي از اين قبايل به دليل همجواري با مراكز مسيحي در بينالنهرين به آيين مسيح گرويدند. اعراب مهاجر توانستند تحت حمايت ساسانيان دولت لخميان را در حيره تشكيل دهند. دولت ايران براي حفظ مرزهاي خويش از آنان در برابر اعراب بدوي و امپراتوري بيزانس بهره ميجست. با آغاز فتوحات مسلمانان در ناحية عراق، قبايل عرب مسيحي در برابر هم نژادان خويش قرار گرفتند. بررسي واكنش سلبي و سپس ايجابي اين قبايل ميتواند به روشنتر كردن تصوير چگونگي فتح اين منطقه كمك كند. اين مقاله به بررسي اين موضوع پرداخته است.
واژههاي كليدي: ايران، عراق، فتوحات، مسيحيان، قبايل عرب.
مقدمه
از زمان اشكانيان آيين مسيحيت در ايران رسوخ يافت و در زمان ساسانيان گسترش بيشتري پيدا كرد. ساسانيان از همان سالهاي نخست بر جمعيتهاي مسيحي فراواني در بينالنهرين و مرزهاي سوريه و ارمنستان فرمانروايي ميكردند. علاوه بر اين، سياستهاي دولت مركزي ايران در زمان جنگ با امپراطوري بيزانس نيز باعث ازدياد بيشتر جمعيت مسيحيان در ايران گشت؛ ساسانيان در اين جنگها گاه تمامي ساكنان يك ناحيه يا شهر را به نقاط داخلي قلمرو خويش كوچ ميدادند. چون قسمت اعظم اين مهاجران عيسوي مذهب بودند در هر گوشهاي از ايران مسيحيت به صورت محدود رواج يافت. مبلغان مسيحي براي گسترش آيين خود تلاش زيادي انجام دادند، اما نتيجهاي به دست نياوردند و مسيحيان در اغلب شهرها در اقليت به سر ميبردند. تنها مسيحيت در سواد (عراق) به عنوان مقر جاثليق نسطوريان و پايگاه تبليغي آنان رشد چشمگيري داشت. در اين ناحيه بيشترين پيروان مسيحيت را اعراب مهاجر و آراميان تشكيل ميدادند. اعراب كه جمعيت قابل ملاحظهاي در عراق داشتند، به عنوان متحدان دولت مركزي ايران از مرزهاي غربي ايران محافظت ميكردند. هنگامي كه مسلمانان حملات خود را متوجه عراق كردند، پيوستن قبايل عرب مسيحي به مسلمانان سبب تسريع فتوحات گرديد. از اين منظر مقاله حاضر ضمن مشخص نمودن جايگاه قبايل عرب مسيحي در روند فتوحات، در صدد تبيين علل پيوستن آنان به مسلمانان است.
حضور اعراب در سواد و تشكيل دولت لخميان
مسلمانان بخش جنوبي سرزمين بينالنهرين را سواد يا عراق نام نهادند. اعراب به جهت كثرت زراعت و پوشش گياهي بر سطح زمين، آن گونه كه گويي زمين سياه شده است اين ولايت را سواد خواندند.1 اين سرزمين در شمال جزيرة العرب و شرق سرزمين شامات قرار داشت و پيش از دوران اسلامي جزئي از تقسيمات چهارگانه ايران بود و سورستان خوانده ميشد.2 در اواخر دوره ساساني عراق نيز مانند سوريه موطن دوم عربهايي بود كه از روزگاران كهن وارد اين سرزمين شده بودند. حمزه اصفهاني آغاز اين مهاجرت را پس از سيل عرم ميداند.3 اين مهاجرتها به حدي گسترده بود كه بر ساكنان بومي مناطق غلبه يافتند و به تدريج بافت جمعيتي اين مناطق را دگرگون كردند به گونهاي كه نبطيها كه ساكنان قديم عراق و از بقاياي بابليان و سريانيان بودند در اقليت به سر ميبردند.4
در ميان قبايل عرب كه به سرزمين بينالنهرين آمدند و در عراق ساكن شدند نام تَنوخ بيشتر نمايان است. تنوخ شاخهاي از قوام ازد بود. امير آنان، مالك بن فهم، با گروهي از ازديان به عراق آمدند و در حدود حيره و انبار چادرهاي خويش را برپا كردند.5 مالك، انبار را به عنوان اقامتگاه خويش برگزيد.6 در مورد تاريخ مهاجرت تنوخ به عراق نظري قطعي نميتوان ابراز داشت روتشتان نيمه دوم قرن سوم ميلادي را مطرح ميكند.7 برخي از تنوخيان در زمان اردشير بابكان مجبور به ترك عراق گشتند و گروهي از آنان به خواستههاي وي تن دادند و در عراق باقي ماندند.8 اين اعراب چادرنشين كمكم شهرنشين شدند، از اين رو آنان به همراه عباد و اَحلاف، جمعيت اصلي شهر حيره را تشكيل ميدادند. احلاف، مردمان نقاط گوناگوني بودند كه به حيره روي آورده بودند و با ساكنان آن همپيمان شده بودند. عباد گروه نسبتاً بزرگي در حيره بودند. در اين كه اصل واژه عباد چيست و خود از كجا آمدهاند، سخن بسيار رفته است كه اغلب خالي از افسانه نيست. گويند؛ گروهي نزد كسري انوشيروان رفتند كه نامشان همه با عباد شروع مي شد. كسري گفت: پس شما همه عباد هستيد، يا چون شاهپور به آنان حمله برد ايشان اين شعار را برگزيدند: يا عبادالله. از آن جا آنان را عباد خواندند.9 همچنين بيشتر ساكنان انبار در دوره ساساني نيز از قبايل عرب به ويژه تنوخ بود. نخستين امير تنوخيان مالك بن فهم ازدي بود. پس از وي فرزندش جَذيمة بن الاَبرش از سوي اردشير اوّل حاكم گرديد.10
پس از جزيمه حكومت به خواهر زادهاش عمرو بن عدي بن نصر رسيد. او بنيانگذار دولت لخميان در حيره بود. هسته اصلي آنان از تنوخيان تشكيل گرديد. لخميان در منابع عربي معمولاً با نامهاي مناذره، نعمانيه و آل نصر معروفند. منذر و نعمان دو نام معروفي بودند كه اعضاي اين دودمان داشتند. عمروبن عدي براي نخستين بار مركز حكومت خويش را حيره قرار داد.11 در حقيقت لخميان تابع دولت مركزي ايران بودند و تا اندازه زيادي به حمايتهاي سياسي و نظامي دولت ايران متكي بودند. ساسانيان با تقويت قدرت اين دولت دست نشانده از آنان به مثابه سدي در برابر تهاجمات روميان استفاده ميكردند.
نفوذ آيين مسيحيت در ميان لخميان
مردمان حيره، مهمترين شهر عربنشين مرز غربي ايران، در آغاز بتپرست بودند. اعراب در كنار ساكنان بومي آن ناحيه كه زرتشتي، صابئي و يهودي بودند، زندگي ميكردند. نام برخي از بتهاي ايشان در تاريخ ثبت شده است، از جمله دو بت معروف ضيزنان كه بر دروازههاي شهر نصب شده بود و در جنگها از آن ياري ميخواستند.12 بتهاي اللات، العزي، و سبد از ديگر بتهاي حيره بودند.13 انتشار مسيحيت در عراق همانند پذيرش مسيحيت در سرزمين سوريه در درجه نخست از سوي سريانيان صورت گرفت. تنوخيان به تدريج تحت تأثير مبلغان مسيحي مونوفيزيت (يعقوبيان) به آيين مسيحيت در آمدند. سرزمين لخميان منطقه وسيعي براي فعاليت آنان به شمار ميرفت.14 در قرن چهارم ميلادي تبليغ اين آيين در ميان اعراب بينالنهرين مانند ديگر نقاط ايران با دشواري مواجه گرديد. اما در سده پنجم ميلادي دو عامل باعث انتشار گسترده مسيحيت در ميان اعراب گرديد: 1- در اين زمان كليساي ايران از كليساي قسطنطنيه جدا و آيين نسطوري15 در ايران به رسميت شناخته شد. پادشاهان ساساني به حمايت از اين آيين در مقابل يعقوبيان16 و ارتدكسها17 پرداختند. مبلغان نسطوري همچون مارابا در حيره و در ميان لخميان دست به تلاشهاي گستردهاي زدند و در سايه چنين تلاشهايي اعراب ايران به آيين نسطوري گرايش يافتند؛18
2- اخراج نسطوريان از سوي امپراطوري روم شرقي در سده پنجم و مهاجرت آنان به ايران مهمترين عامل انتشار مسيحيت در ميان قبايل عرب بود. ورود مبلغان نسطوري به ايران و قراردادن نصيبين به عنوان پايگاه خود، سبب تماس مستقيم مبلغان نسطوري با اعراب گرديد و مسيحيت در سطح گستردهاي در بينالنهرين گسترش يافت.19 به تدريج حيره، مركز دولت لخميان، به يكي از مهمترين مراكز مسيحي در سرزمينهاي عربنشين گرديد. وجود ديرهاي متعدد همچون الأسكون،20 سَوَّا،21 عَلقَمَه،22 هند صغرا23 و هند كبرا24 در حيره گواه روشني بر انتشار مسيحيت در ميان اعراب است. كتاب هشام بن كلبي تحت عنوان كتاب الحيره و تسميه البيع و الديارات و نسب العباد نيز نشان دهنده انتشار گسترده مسيحيت در اين ناحيه است. مؤلف در اين كتاب ضمن توصيف شهر حيره به ذكر كليساها و ديرهاي مسيحيان در پيش از اسلام ميپردازد.25
با وجود گسترش مسيحيت در حيره، مركز لخميان، پادشاهان لخمي تا سالهاي بعد سرسختانه در شرك و بتپرستي باقي ماندند. روتشتاين علت اين امر را در موقعيت ايشان در برابر شاهان ايران دانسته است.26 ضمن آن كه گرايش به مسيحيت براي آنان امتيازات مادي و سياسي نداشت.27 گرچه پادشاهان لخمي همچنان بر آيين پدران خويش باقي ماندند اما مسيحيت در خاندان آنان نفوذ يافت؛ همسر منذر سوم مسيحي بود. همچنين مادر عمرو بن هند ـ دختر حارث بن عمرو ـ دير هند كبرا و دختر نعمان بن منذر دير هند صغرا را بنا نهاد.28 تنها نعمان بن منذر، آخرين پادشاه لخميان، به آيين مسيح ايمان آورد.29 و ديرلُلَّج را در حيره بنا كرد.30 با پذيرش آيين مسيح از سوي نعمان بسياري از اعراب حيره نيز مسيحي شدند.31 نعمان به شدت تحت تأثير مريناي مسيحي بود به طوري كه بدون كسب اجازه از او به كاري نميپرداخت.32 فرزند نعمان بن منذر نيز پس از پدر به ساخت كليساها و ديرها پرداخت.33
قبايل ديگر عرب مسيحي
چنان كه ذكر شد، قبايل عرب متعددي به بينالنهرين مهاجرت كردند. قبيله تغلب از قبايل بزرگي بود كه از يمامه به بينالنهرين مهاجرت كردند و در جزيره و عراق سكونت يافتند. اين قبيله به همراه سه قبيله شيبان، اِياد و بَهراء از «رضفات العرب» به شمار ميرفتند.34 آنان پيش از شيبانيان بر قبايل ربيعه سلطه داشتند.35 تغلبيان، همانند ديگر قبايل ربيعه، در عصر جاهليت بتپرست بودند، اما به علت سكونت در بينالنهرين به مسيحيت گرايش يافتند به گونهاي كه در حوادث قرن هفتم در زمره قبايل عرب مسيحي قرار ميگيرند.36 ديرلُبّي در جانب شرقي فرات از منازل اين قبيله بود.37 اياديان، از تيرههاي قبيله عدنانيان، از ديگر اعرابي بودند كه به آيين مسيحيت گرايش يافتند. آنان از يمامه به سواد مهاجرت كردند و سنداد را مركز اصلي خويش قرار دادند.38 همچنين آنان در خورنق، سدير، باروق،39 صَندوداء و عانات40 ساكن شدند. اياديان زمستانها را در جزيره به سر ميبردند و تابستانها به منطقه سواد ميآمدند و گاه دست به غارت نواحي اطراف ميزدند.41 از اين رو و در زمان خسرو انوشيروان آنان مورد خشم پادشاه ايران قرار گرفتند و تعداد زيادي از آنان به ناچار به تكريت واز آن جا به شام هجرت كردند.42 در آستانه ظهور اسلام، آنان از جمله قبابل مسيحي به شمار ميآمدند. بناي ديرالسّوا در نزديكي حيره43 و ديرالأعور44 در اطراف كوفه يادگاري از اياديان در عراق بود.
عِجل، ضُبيعه و نَمِر نيز از جمله قبايل عرب بودند كه در اثر مجاورت مسيحيان بينالنهرين به آيين مسيحيت گرويدند.45 اين قبايل در زمره مسيحيان نسطوري قرار داشتند. در ميان قبايل عرب تنها قبيله طي بود كه مذهب يعقوبي را پذيرفتند. بخشي از اين قبيله در سواد سكونت داشت. آنان در اختيار لخميان قرار ميگرفتند و در شمار سپاهيان ساساني محسوب ميشدند.46 گروهي از آنان پيرو گئورگيوس - جرجيس - اسقف يعقوبي بودند كه در سال 742 م. درگذشت.47 دير حنظله در عراق متعلق به اين قبيله بود.48
سواد در آستانه فتح مسلمانان
از زمان رسالت پيامبر تا به خلافت رسيدن ابوبكر، در عراق كه مركز امپراطوري ساسانيان نيز در آن قرار داشت وقايعي رخ داد كه سيادت ايرانيان بر اين منطقه را تهديد ميكرد؛ عقب نشيني خسروپرويز از برابر روميان و هجوم روميان به اين منطقه و انقراض دولت لخميان دو عامل مهم ضعف ايران در اين منطقه بود. خسرو پرويز، نعمان بن منذر، آخرين امير لخميان را در پاي فيل افكند.49 علي رغم آن كه سقوط لخميان ناشي از خود كامگي خسرو پرويز بود اما اين دولت دست نشانده نيز در اين زمان در ضعف به سر ميبرد. اين امر را ميتوان از تغيير حكمرانان متعدد در اواخر حكومتشان استنتاج كرد. يعقوبي به اختلافات موجود در حيره اشاره ميكند.50 پس از انقراض لخميان، اعراب بدوي فرصت يافتند تا در عراق به تاخت و تاز بپردازند. در اين هنگام دولت مركزي ايران در ضعف و انحطاط به سر ميبرد؛ سلطنتهاي كوتاه و خون آلود كه بعد از خسرو پرويز تيسفون را دچار آشوب و جنگهاي خانگي كرده بود بدويان را به غارت و چپاول و تعدّي دلير كرد. بعضي از طوايف ساكن در سرحدات غربي ايران به آباديها و شهرهاي سواد تجاوز ميكردند. در اين ميان، قبايل عجل و بني شيبان از ديگران گستاختر بودند. عجل در نواحي بصره و ابله به تاخت و تاز ميپرداخت51 و بني شيبان كه روزگاري دست نشانده ايران بود، حملات خود را متوجه ناحيه حيره كرده بود. در يكي از اين نبردها شيبانيان در ناحيه ذوقار به دستهاي از لشكريان ايران آسيب رساندند كه موجب فرو ريختن هيبت امپراتوري ساسانيان در بينالنهرين گرديد. عربها در اين زمينه داستانها ساختند و شعرها سرودند.52 ابوالفرج علت اين جنگ را قتل نعمان پادشاه حيره بيان ميكند.53 و از آن پس شيبانيان به حملات خود به بين النهرين ادامه دادند به خصوص كه در اين زمان فرمانروايان ايران اين تجاوزات را خطرناك نميديدند و تدبيري براي آن نميانديشيدند.
همچنين حوادثي كه در پايتخت رخ داد، اعراب را در قبال ايران گستاختر كرد. در اين زمان پوران دخت بر تخت شاهي نشست، از اين رو در سرزمينهاي اطراف شايع شد كه در بين نام آوران ايران مردي نمانده است و ايرانيان به درگاه زنان پناه بردهاند. اعراب كه در اين هنگام هيچ مانعي بر سر راه خود نميديدند به عراق حملهور ميشدند و به غارت مناطق ميپرداختند و اوضاع را بيش از پيش بر ساكنان عراق به خصوص نبطيها، كه بيشتر در معرض غارت بودند، سخت و دشوار نمودند.54 در همين ايام، مسئله گرايش اشراف ايراني يمن به اسلام رخ داد و وقايع رده و جنگ با مرتدان پاي مسلمانان را به اين منطقه باز كرد.
فتوح عراق
اعراب مسلمان در ناحيه غربي جزيرة العرب زندگي ميكردند با اين حال با شرق جزيره العرب نيز ارتباط داشتند. پس از رحلت پيامبر اسلام، ارتداد بيش از هر جاي ديگري در نواحي شرقي جزيره به ويژه سرزمين نجد رواج يافت. مسلمانان براي سركوبي اين شورشها بدان سوي اعزام شدند. فرماندهي بخشي از اين حملات را خالد بن وليد برعهده داشت. او به تدريج براي سركوبي قبايل مزبور در نواحي جنوب عراق قرار گرفت. پيش از ورود خالد به عراق مثني بن حارثه، رئيس قبيله بني شيبان، از ابوبكر خواست كه به ايرانيان بتازد.55 مثني با اين كار خواست تا به ياري اعراب مسلمان تهاجمات خود را به صورت گسترده در نواحي عراق ادامه دهد. خالد چون در يمامه و بحرين از جنگهاي رده فارغ شد، به دستور خليفه در محرم سال دوازدهم رهسپار عراق گرديد و مثني بن حارثه تحت فرماندهي خالد قرار گرفت.56 بلاذري ميگويد مذعور بن عِجلي نيز از ابوبكر دستور جنگ گرفت و از سوي ديگر به ولايات سواد هجوم آورد.57 در مورد نخستين مناطق مورد تهاجم خالد و مثني در عراق روايتهاي مختلفي هست چون خالد به عراق رسيد لشكر خود را به سه دسته تقسيم كرد؛ يك دسته به فرماندهي مثني را پيش آهنگ سپاه ساخت. دستهاي را به همراه عدي بن حاتم روانه كرد و خود نيز با عدهاي به دنبال آنان رهسپار شد. نخستين درگيري مسلمانان با سپاهيان ايران در ذات السلاسل بود كه سپاه ايران شكست خورد و هرمز، سردار تند خوي ايراني كشته شد.58 پس از آن اُبُلِّه به دست مسلمانان فتح شد. بلاذري متذكر ميشود كه پيكار ابله نخستين جنگ مسلمانان در اين منطقه بود.59
آنگاه خالد به خُرَيبَه رفت و آن جا را گشود. خريبه اسلحه خانه ايرانيان بود.60 خالد در مذار بار ديگر با لشكر شكست خورده هرمز روبهرو شد و بر آنان غلبه كرد. پس از آن واقعه ثَّني رخ داد.61 خالد سپس به جانب كسكر رفت. در طي مسير در ولجه با سپاهي مركب از ايرانيان و اعراب مسيحي مواجه شد. در اين جنگ عدهاي از مسيحيان قبيله بكر بن وائل كه در بحرين نيز با مسلمانان جنگيده بودند و نيز مسيحياني از بني عجل با خالد به جنگ پرداختند. در اين جنگ بسياري از اعراب مسيحي كه ايرانيان را در مقابل اعراب ياري ميدادند كشته شدند و پسر عبدالاسود، رئيس عجليان، و جابر بن بجير از بزرگان اين قبيله اسير شدند.62 اعراب بكري به انتقام خونهايي كه از آنها ريخته شده بود با ديگر اعراب نصراني همچون عجل، تيماللات، ضبيعه و اعراب حوالي حيره متحد شدند و در اُلَّيس - از قراي انبار - تجمع كردند و اردشير به بهمن جادويه نوشت كه به ياري مسيحيان عرب به اليس برود.63 جابان، سردار ايراني با سپاهي از مسيحيان عرب، چون اعراب را ناچيز ميشمردند آسوده به طعام نشستند. اين كار سبب خشم خالد شد. جنگ اليس جنگي سخت و خونين بود و گفتهاند كه خالد از خون اسيران جوي خون راه انداخت. از اين رو نهري كه در محل جنگ وجود داشت بعدها نهر الدّم نام گرفت.64 طبري شمار كشته شدگان را هفتاد هزار نفر ذكر كرده است.65 اگر چه در اين گزارش مبالغه شده است اما اين امر گوياي تعداد زياد كشته شدگان است. خالد سپس به اَمغيشيا رفت و اين شهر را ويران كرد66 و از آن جا آهنگ حيره كرد. آزادبه، مرزبان آن جا، گريخت و بزرگان حيره بر صد هزار و به قولي هشتاد هزار درهم با مسلمانان صلح كردند.67
پس از فتح حيره، بانقيا به دست بشير بن سعد فتح شد.68 فتح حيره و بانقيا راه تصرف شهرهاي بينالنهرين جنوبي را هموار كرد. دهقانان اين مناطق بر جزيه با مسلمانان صلح كردند. خالد پس از اين به سوي انبار عزيمت كرد. خالد در انبار با لشكر ايراني به فرماندهي شيرزاد مواجه شد و بر او پيروز گرديد. اعراب اين جنگ را ذات العيون گويند. مردم انبار - كه از اعراب نصراني به ويژه از تنوخ و قضاعه بودند - پس از محاصره حاضر به پذيرش صلح شدند.69 آنگاه خالد رهسپار عين التمر، اسلحه خانه بزرگ ايرانيان شد.70 اعراب نمر، تَغلِب و اياد كه در فرمان عقبه بن ابي عقه بودند به مهران پيوستند و در آن جا لشگرگاه زدند.71
بلاذري به نقل از كلبي روايت ميكند كه خالد با سر كرده نمريان به نام هلال بن عقبه جنگ كرد و بر او پيروز شد. هلال در جنگ كشته شد.72 خالد دژ شهر را محاصره كرد. مردم امان خواستند، اما خالد نپذيرفت و دژ به جنگ گشوده شد. خالد پس از اين جنگ با كليسايي مواجه شد كه مسيحياني در آن مشغول عبادت بودند. خالد آنان را اسير كرد؛ از جمله اسيران حمران بن أبان بن خالد نمري، سيرين پدر محمد بن سيرين، برادرش يحيي بن سيرين و معبد بن سيرين بودند.73 به نقلي، خالد دژ عين التمر را به صلح گشود و اين اسيران را در ناحيهاي ديگر يافت.74 در زماني كه خالد در عين التمر بود نسير بن ديسم بن ثور را به چشمهاي كه از آن بنو تغلب بود فرستاد و او شبانه بر تغلبيان تاخت و آنان را كشت و اسير كرد.75
پس از فراغت خالد از كار عَينالتَّمر، عياض بن غنم از او براي دفع اعراب مسيحي در ناحيه دومة الجندل كمك خواست. خالد به دومه رفت. در آن جا با قبايل بهراء، كلب، غسان، تنوخ، ضجاعمه برخورد كرد. وديعه كلبي با مردم كلب و بهراء، ابن حدرجان با مردم ضُجاعم، و ابن ايهم با گروهي از غسانيان وتنوخ آمده بودند و كار را بر عياض تنگ كرده بود.76 خالد بر آنان پيروزي يافت و زن و فرزندانشان را به اسارت برد.77 اعراب تغلب و بعضي از طوايف جزيره از غيبت خالد استفاده كردند و به خونخواهي عقه سر بر آوردند؛ از اين رو خالد براي سامان دادن امور به حيره بازگشت. خالد قسم خورده بود كه تغلبيان را در ديارشان غافلگير كند و چنان كرد. ربيعه بن بجير تغلبي نيز كه به خونخواهي عقه در ثني و بِشر فرود آمده بود، خالد بر آنان تاخت و آنان را غافلگير ساخت.78 مقارن اين احوال ابوبكر به خالد دستور داد كه عراق را رها كرده و عازم شام گردد و مسلمانان را ياري نمايد. در بازگشت خالد از عراق درگيريهاي پراكندهاي رخ داد. چون خالد به شام رفت شهرهاي سواد سر از فرمان مسلمانان فرو پيچيدند. مثني كه نيروهايي در اختيار داشت در اين هنگام در مقابل دستهاي از سپاه ايرانيان كه به سوي حيره براي سركوب او گسيل شده بودند، عقبنشيني كرد و به منزلگاه ديرين خود در خفان رفت و بعد آهنگ مدينه كرد. در اين زمان ابوبكر در بستر بيماري بود. سپس عمر به خلافت دست يافت.79
چون عمر به خلافت دست يافت، ابوعبيده را به سوي عراق فرستاد و طي نامهاي به مثني دستور داد كه از فرمان ابوعبيده تجاوز نكند.80 در اين زمان يزدگرد در تيسفون به قدرت رسيد. رستم فرخ زاد كه مقارن اين ايام سپهسالار ايران شد و زمام امور را در دست گرفت براي جلوگيري از پيشروي مسلمانان دست به تدارك زده بود، از جمله دهقانان سواد را بر اعراب مسلمان شوراند.81 ابوعبيده چون به عراق رسيد نزديك حيره فرود آمد. جابان با لشكري براي دفع او رهسپار شد. در جنگي كه رخ داد جابان شكست خورد و اسير گشت و لشكر ايرانيان پراكنده شد.82 مسلمانان در چندين نبرد پراكنده پيروز شدند از جمله در زندرود كه اهالي آن عهد خود را شكسته بودند.83 پس از آن بار ديگر مسلمانان در كرانه شرقي فرات با ايرانيان مواجه شدند بهمن جادويه به سوي مسلمانان شتافت. مسلمانان با كمك اهالي بانقيا - مطابق با صلحي كه در گذشته جهت ياري مسلمانان با آنان بسته بودند - پلي ساختند. اين پيكار كه موسوم به جسر شد به چيرگي ايرانيان و قتل ابوعبيده انجاميد (رمضان سال سيزدهم).84 پس از اين رويداد خليفه يك سال درنگ كرده و از فرستادن لشكر خودداري نمود.
خليفه دوم بار ديگر مردم را به جهاد فراخواند و به غنايم كسري ترغيب كرد. اما مردم ديگر تمايلي براي رفتن به عراق نداشتند و از حشمت و عدت ايرانيان وحشت داشتند.85 سرانجام جرير بن عبدالله با طايفه بجيله حاضر گرديد به سوي عراق روند به شرطي كه از غنايم بهره بيشتري يابند و خليفه نيز پذيرفت.86 مسلمانان توانستند برخي از نواحي از دست رفته را به دست آورند و سرانجام با سپاه ايرانيان به فرماندهي مهران رو به رو شدند. نبرد در منطقهاي به نام بُوَيب رخ داد. در حين جنگ جواني نصراني از قبيله بني تغلب خود را به مهران رسانيد و او را كشت و بر اسب او سوار شد و فرياد برآورد كه من او را كشتم. در اين جنگ طبري از حضور گروهي از تغلبيان مسيحي در كنار مسلمانان سخن ميگويد.87 مسلمانان در اين جنگ پيروز شدند. مثني به انبار تاخت و در انبار، مرزبان ايراني به نام بسفرج را وادار نمود كه تا راه او را بگشايند و به سوي بغداد رفت و بازار بغداد را غارت كرد.88 فرات بن حيّان تغلبي و عتيبه بن نهّاس را روانه كرد و دستور داد بر قبيله تغلب در صفين بتازند و خود نيز در پي آنان روان شد. در صفين اعراب نمر و تغلب كه در جاهليت با طوايف بكر بن وائل جنگهاي فراواني كرده بودند، حضور داشتند. اين دسته از سپاه مثني به راهنمايي سه تن از تغلبيان به سوي قبيله تغلب رفت و بر آنان تاخت و كاروانهاي آنان را غارت كرد و جنگاوران آنان را كشت و زنان و فرزندانشان را به اسيري گرفت.89 مسلمانان در جنوب شرقي تا سواحل دجله و از شمال تا بغداد به تاخت و تازهاي خود ادامه دادند و پي در پي به مناطق بين حيره و كسكر، كسكر و سودا، برسيما و صراه جاماسب و بين فلوجان و نهرين و عين التمر حمله ميكردند. در اين زمان سعد بن ابي وقاص از سوي عمر فرماندهي يافت و روانه عراق شد.90
ميتوان گفت پس از اين درگيريها اولين جنگ ميان امپراتوري ساساني و مسلمانان در منطقهاي به نام قادسيه در نزديكي كوفه رخ داد. شمار سپاهيان ايران را 120 هزار تن ذكر كردهاند و فرماندهي آنان را رستم برعهده داشت.91 مذاكرات ميان مسلمانان و ايرانيان به نتيجهاي نرسيد.92 ميان دو سپاه جنگ آغاز شد. رستم فرمانده ايرانيان در اين جنگ كشته شد و پارسيان به سوي تيسفون گريختند.93 در اين زمان مسلمانان قصد تيسفون كردند. تيسفون مجموعه هفت شهر بود، در كنار هم و در دو سوي دجله كه حصارهاي بلندي بر گرداگرد اين شهر كشيده شده بود. مسلمانان ابتدا ساباط را گشودند و سپس اهالي بهرسير - مسلمانان ويه اردشير را بهرسير ضبط كردند - با مسلمانان به جنگ پرداختند. در اين شهر مسيحيان فراواني زندگي ميكردند، مسلمانان اين شهر را تصرف كردند. سپس به سوي روميه يا روميگان كه كمي دورتر از تيسفون قرار داشت رهسپار شدند با اهالي اين شهر پيمان صلحي منعقد شد بر اين كه يا جلاي وطن كنند و يا جزيه دهند.94
مسلمانان شهرهاي غربي تيسفون را در محاصره گرفتند. مدت اين محاصره طولاني شد و در شهر قحطي سختي به وجود آمد كه مردم را به ستوه آورد و عاقبت شيرزاد با مسلمانان صلح كرد و ناچار به پذيرش جزيه شد. پيكار بعدي پارسيان با مسلمانان در جلولا بود. يزدگرد به مال و سپاه شيرزاد را ياري داد - بنا بر روايتي ديگر مهران رازي فرمانده بود - اعراب به جلولا آمدند و در برابر لشكر ايران خيمه زدند جنگ سختي روي داد كه منتهي به شكست ديگري براي ايرانيان شد95 و مناطق شرق دجله نيز به تصرف مسلمانان در آمد. اعراب ايرانيان را تا حلوان تعقيب كردند و اين شهر نيز به سرعت توسط قعقاع بن عمرو تسخير شد.96 بعد از زد و خوردهاي اندكي، ديگر مناطق سواد نيز به تصرف مسلمانان در آمد. خليفه اگر چه از فتح سواد خرسند گشت اما اجازه پيشروي در ديگر مناطق ايران را به مسلمانان نداد و بدين ترتيب منطقه سواد به تصرف مسلمانان در آمد.
عملكرد قبايل عرب مسيحي در مواجهه با مسلمانان
منطقه سواد در دو دوره زماني مورد هجوم مسلمانان قرار گرفت. ابتدا در دوران خلافت ابوبكر سپاهيان اسلام به سوي اين منطقه گسيل شدند و پس از يك سلسله زد و خوردها، خالد به فرمان ابوبكر جبهه شرقي را رها كرده به سوي شام رفت. سير دوم فتوحات در خلافت خليفه دوم از سر گرفته شد و منجر به تصرف كامل اين منطقه به دست مسلمانان گرديد. عملكرد مسيحيان در اين حملات متناسب با شرايط بود. در دوره نخست حملات مسلمانان در زمان خلافت ابوبكر، قبايل عرب مسيحي در كنار ايرانيان و در مقابل هم نژادان خود صفآرايي كردند. حضور قبايلي چون بني نمر، ضبيعه، عجل، تيماللات و اياد در جنگها حكايت از آن دارد كه در اين زمان آنان به حمايت از ولي نعمتان خود در مقابل مسلمانان ايستادگي كردند و از ديار خويش دفاع كردند. در برجستهترين نبردها مثل اليس و وَلَجَه، بيشتر سپاهيان ايران از اعراب مسيحي تشكيل شده بود. ميتوان گفت كه در جنگهاي دوره نخست، سپاهياني كه در مقابل مسلمانان ايستادگي كردند از اعراب مسيحي تشكيل شده بودند و تنها شخصي پارسي فرماندهي آنان را برعهده گرفت.
مسلمانان در دوره نخست حملات خود به عراق جنگهاي خونيني با مسيحيان داشتند و هرگز درصدد جذب آنان برنيامدند. علت اتخاذ چنين استراتژي را بايد در هدف خالد جستوجو كرد. خالد در نظر داشت قدرت قبايل عرب در منطقه را بشكند، از اين رو تغلبيان و نيز قبايل مطيع آنان همچون نمر و اياد را آماج حملات خود قرار داد. در عين التمر درخواست مصالحه آنان را نپذيرفت و دژ اين شهر را به عنوه* گشود و بسياري از آنان را از لب تيغ گذراند و باقي را به اسارت گرفت.97 در ثني نيز بسياري از مسيحيان تغلب كه گفته شده سيهزار تن بودهاند كشته شدند.98 خالد در اليس نيز بسياري را بكشت. در اين نبرد بيشتر سپاه ايران از اعراب مسيحي مخصوصاً بني عجل تشكيل شده بود. طبري شمار كشتهشدگان در اين جنگ را هفتاد هزار نفر ذكر كرده است.99 در اليس پس از شكست نيروي قبايل با مردم شهر صلح شد. شايان ذكر است كه خالد به دستور خليفه به مردم شهرها و دهقانان آسيبي نميرساند تا به كار آباداني بلاد بپردازند.100
مرحله دوم از هجوم مسلمانان به سواد در زمان خلافت عمر چهره ديگري به خود گرفت. در اين دوره نه از مقاومت شهرها و نه از پيمانهاي صلح سخني به ميان آمده است و تنها به تاخت و تاز مسلمانان در برخي از شهرها اشاره شده است. در اين زمان كه يزدگرد سوم پادشاه ايران شده بود، تلاش كرد تا به اوضاع نابسامان ايران بهبود بخشد. او سپاهياني را براي مقابله با مسلمانان به عراق گسيل كرد. در اين دوره ديگر مسلمانان با مقاومت قبايل مسيحي مواجه نميشد، بلكه مسيحيان به مسلمانان ياري ميرساندند. در نبرد جسر ابوزيد طلايي مسيحي به كمك مسلمانان شتافت. هنگامي كه شكست مسلمانان در جنگ جسر قطعي به نظر ميرسيد يكي از رؤساي مسيحي قبيله طي به نام اسپريوس لاريتوس داوطلب كمك به مثني شد و قايقهايي را كه تنها وسيله عقبنشيني بود آماده كرد و بدين وسيله مسلمانان توانستند از معركه بگريزند.101 مسلمانان يك سال پس از جنگ جسر فتوحات خود را از سر گرفتند. در بويب قبايل عرب مسيحي آشكارا موضع خود را در قبال مسلمانان تغيير دادند. هنگام صفآرايي دو سپاه در برابر هم، انس بن هلال نمري با جمعي از مسيحيان نمر و اسبانشان به كمك مثني آمدند و عبدالله بن كليب بن خالد با مسيحيان تغلب به مسلمانان پيوستند. اگر چه قبيله تغلب در دوره نخست با ضربات شديد مسلمانان مواجه شدند، اما در اين زمان در كنار مسلمانان قرار گرفتند و به ياري آنان پرداختند. اهميت حضور تغلبيان زماني روشن ميگردد كه جواني از اين قبيله مهران سردار سپاه ايران را كشت. پس از كشته شدن وي پارسيان به سوي تيسفون گريختند. در جلولا نيز به هنگامي كه پارسيان در مقابل مسلمانان قرار گرفتند قبايل مسيحي به مسلمانان پيوستند.102 در نبردهاي بعدي نيز شاهد حضور قبايل تغلب، اياد و نمر در كنار مسلمانان هستيم.103
علل تغيير موضع قبايل عرب مسيحي را بايد در چند عامل جستوجو كرد: 1. در دوره نخست حملات، خالد ضربات سختي را بر پيكره اين قبايل به خصوص قبيله تغلب وارد آورد و توانست وحدت آنان را بشكند، به طوري كه در نبرد بويب عدهاي خالد را همراهي ميكردند و گروهي در جنگ شركت نكردند.
2. عصبيت و هم نژادي آنان با اعراب مسلمان. اعراب مسيحي همانند برخي از هم نژادان خود صحرانشين بودند گرچه تحت تأثير محيط از آيين شرك و بتپرستي روي گردان شده بودند اما در شيوه زندگي خود تغييري ايجاد نكرده بودند و همچنان خصلتهاي خود را نگه داشته بودند. از اين رو تمايل آنان به هم نژادان خود امري طبيعي بود. 3. موفقيت مثني در همراه كردن قبايل با خويش. اين امر اگر چه از نظر مورخان دور مانده است اما مثني توانست در فاصله يك سال ميان نبرد جسر و بويب اين قبايل را با خويش همراه كند. 4. قبايل عرب مسيحي با ايرانيان هيچ گونه پيوندي نداشتند. اين قبايل از نظر نژاد و نيز مذهب با ايرانيان تفاوت داشتند آنان حتي به مكان خاصي نيز وابستگي نداشتند و زندگي كوچ نشيني خود را در مناطق بينالنهرين ادامه ميدادند. 5. ايرانيان رفتار خوبي با اعراب نداشتند و اعراب در نظر آنان قومي پست و حقير بودند. 6. در اين تغيير موضع، ضعف قدرت دولت مركزي در ايران نيز مؤثر بود. پس از جنگ قادسيه كه سپاه ايران متلاشي شد ديگر اميدي به قدرت امپراتوري ساسانيان نبود. علاوه بر موارد مذكور، در ميان قبايل عرب مسيحي قبيله طي در دوره نخست در كنار ديگر قبايل در برابر مسلمانان حضور نداشتند و در دوره بعد در نبرد جسر مسلمانان را ياري كردند. علت كمك قبيله طي را بايد در مذهب آنان كه بر مذهب يعقوبي بودند جستوجو كرد.104 يعقوبيان به دليل اشتراك مذهب با مردم سوريه مورد سوءظن شاهان ساساني بودند و همواره در تبليغ دين خود محدوديتهاي فراواني داشتند. سياستهاي دولت ايران در مورد يعقوبيان باعث خشم آنان از ولي نعمتان خود گرديد، از اين رو در اين نبرد مسلمانان را ياري كردند.
نفوذ اسلام در ميان اعراب مسيحي سواد
اطلاعات مربوط به جزئيات پذيرش اسلام به وسيله مسيحيان بسيار ناچيز است؛ اما چنان كه از گزارشهاي منابع بر ميآيد اغلب آنان به اسلام گرايش يافتند. آرنولد معتقد است قبايل عرب مسيحي به غير از تغلب به اسلام گرايش يافتند.105 وي مينويسد پس از جنگ قادسيه بسياري از قبايل مسيحي كه در دو طرف فرات زندگي ميكردند نزد سعد آمدند و گفتند: «قبايلي كه ابتدا اسلام را پذيرفتند عاقلتر از ما بودند. اينك كه رستم كشته شده ما نيز دين جديد را ميپذيريم».106 در ميان قبايل عرب بني تغلب بر آيين خويش پافشاري كردند، در عين حال حاضر به پرداخت جزيه نشدند. خليفه دوم براي آن كه از گريختن آنان به سرزمين روم جلوگيري كند با وساطت زرعه بن نعمان تغلبي از آنان صدقاتي دو چندان كه بر مسلمانان بود، گرفت. تغلبيان گفتند: « همين قدر كه جزيهاي چون جزيه عجمان بر ما مقرر نشده راضي هستيم و بر دين خويش باقي خواهيم ماند».107 همچنين شرط ديگري مبني بر آن كه كودكانشان را مسيحي نكنند بر آنان نهاده شد؛ البته آنان به اين عهد خود وفا نكردند.108 اما اسلام در ميان آنان بتدريج نفوذ يافت كه نمونه بارز آن حمدانيان هستند. بني حمدان كه خود را جزء قبيله تغلب ميدانستند در قرن سوم وچهارم دولت شيعي حمدانيان را در موصل و شام به وجود آوردند.
قبيله طي - بخشي كه در ناحيه سواد ساكن بودند - در زمره قبايلي بودند كه در سالهاي اوليه، اسلام نياوردند و بر نصرانيت خود باقي ماندند. منابع از ايمان آوردن آنان در سالهاي نخست مطلبي ذكر نكردهاند. هاني بن قبيصه طايي مأمور گرفتن جزيه از قبيله خويش براي مسلمانان بود وي تا پايان عمر بر آيين خويش باقي ماند.109 منابع تاريخي در مورد گرايش اهالي شهرهاي سواد كه اغلب مسيحيان عرب بودند سخني به ميان نميآورند. چنين به نظر ميرسد كه آنان در سدههاي نخست بر آيين خويش باقي ماندند. چنان كه در كوفه پيوسته دو اسقف نسطوري و يعقوبي حضور داشتند كه در دارالرومين ساكن بودند. مسيحيان كوفه دو گروه بودند: نسطوريان شهرنشين بودند و يعقوبيان بيابانگرد.110 كار صرافي در اختيار اقليت مسيحي مدائن بود و مغازه صرّافان در نزديكي محلات مسيحي قرار داشت.111 به نظر ميرسد مسيحيت در ميان مردم شهرها و ميان دهقانان بيشتر از قبايل باقي ماند. وجود ديرهاي متعدد در سواد كه در سدههاي بعد نيز رونق داشت و راهبان در آن حضور داشتند خود نشانهاي از تداوم مسيحيت در سدههاي بعد است. اين ديرها كه معمولاً در كنار دجله و داراي بناي زيبا و باغها و بستانهاي آباد بود تفرجگاه مسلمانان نيز شد و شعرا پيوسته درباره آنها شعر ميگفتند.
نتيجه
برخي از قبايل عربي كه به سرزمين بينالنهرين مهاجرت كردند و در منطقه سواد ساكن شدند در مجاورت مراكز مسيحي اين سرزمين از آيين بتپرستي و شرك روي گردان شدند و به آيين مسيح ايمان آوردند. پادشاهان ساساني از اعراب ساكن در قلمرو خويش به خصوص دولت دست نشانده لخميان جهت حفظ مرزهاي خويش بهره ميجستند. در آستانه ظهور اسلام لخميان مورد خشم خسروپرويز قرار گرفتند و خسرو به دولت آنان پايان بخشيد. در پس سقوط لخميان، راه فتح عراق براي مسلمانان هموار ميشد. با هجوم اعراب به عراق ابتدا مرزبانان و سرداران ايراني با اجيركردن اعراب مسيحي در برابر مسلمانان قرار گرفتند و اين قبايل در كنار سرداران ايراني با مسلمانان به مقابله پرداختند. در اين زمان مسلمانان حملات خود را متوجه اين قبايل نمودند و نبردهاي خونيني با آنها داشتند. هدف مسلمانان شكست قدرت اين قبايل بود، چرا كه در اين زمان دولت مركزي ايران در ضعف به سر ميبرد و تخت شاهي بازيچه قدرت طلبان بود از اين رو جز مقاومتهايي كه از سوي اين قبايل صورت گرفت تدبيري براي اين تجاوزات نميانديشيدند.
مقارن با دوره دوم حملات مسلمانان يزد گرد سوم به پادشاهي رسيد. يزدگرد توانست سپاهي منظم براي مقابله با مسلمانان به عراق گسيل كند. از اين رو مسلمانان در اين دوره با پارسيان مواجه شدند. در اين زمان قبايل عرب مسيحي تغيير موضع دادند و در كنار مسلمانان با ولي نعمتان خويش به نبرد برخاستند. اين تغيير موضع ناشي از عصبيتها، پيوندهاي خوني اين قبايل با مسلمانان، موفقيتهاي مسلمانان در سوريه و توفيق مسلمانان در همراهي نمودن آنان با خويش بود. بسياري از اين قبايل در همان سالهاي نخست به اسلام ايمان آوردند و برخي ديگر چون تغلب به تدريج در سدههاي بعد مسلمان شدند.
پينوشتها
* عضو هيأت علمي گروه تاريخ دانشگاه اصفهان ** دانشجوي كارشناسي ارشد تاريخ اسلام دانشگاه اصفهان * به زور جنگ آنجا را گشودند. 1. رسول جعفريان، تاريخ خلفا (قم، دليل ما، 1382) ص 56. 2. محمد محمدي ملايري، تاريخ و فرهنگ ايران در دوره انتقال از عصر ساساني به عصر اسلامي (تهران، توس، 1375) ج 2، ص 57. 3. ابوعبدالله حمزه اصفهاني، تاريخ سني ملوك الارض و الأنبيا، ترجمه جعفر شعار (تهران، بنياد فرهنگ ايران، 1366) ص 99. 4. ابوالحسن علي بن حسين مسعودي، مروج الذهب و معادن الجواهر، ترجمه ابوالقاسم پاينده (تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1344) ج 2، ص 169. 5. حمزه اصفهاني، پيشين، ص 99. 6. همان، ص 100. 7. آذرنوش آذرتاش، نفوذ فارسي در فرهنگ عرب جاهلي (تهران، توس، 1374) ص147. 8. حمزه اصفهاني، پيشين، ص 102. 9. آذرنوش، پيشين، ص 148. 10. حمزه اصفهاني، پيشين، ص 99. 11. ياقوت بن عبدالله حموي، معجم البلدان، مقدمه محمد عبدالرحمن المرعشلي (بيروت، داراحياء الثراث العربي، موسسه التاريخ العربي، بيتا) ج 3، ص 303. 12. احمد بن ابي يعقوب، تاريخ يعقوبي، ترجمه محمد ابراهيم آيتي (تهران، علمي فرهنگي، 1362) ج 1، ص 255. 13. ابوالفرج اصفهاني، الاغاني، شرح و حاشيه عبداعلي مهنا و سمير جابر (بيروت، دارالكتاب العلميه، 1407 ق) ج 2، ص 96. 14. پيگو لوسكايا و نينا ويكتورونا، اعراب حدود مرزهاي روم شرقي و ايران در سدههاي چهارم و پنجم ميلادي، ترجمه عنايت الله رضا (تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي پژوهشگاه علوم انساني، 1372) ص 630. 15. نسطوريان به دو جنبه الهي و بشري در وجود عيسي(سلام الله عليه) معتقد بودند ولي بر جنبه بشري تاكيد بيشتري داشتند، فليپ خوري، حتي، شرق نزديك در تاريخ، ترجمه قمر آريان (تهران: بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1350) ص 184. 16. مونوفيزيتها به اتحاد طبيعت الهي و انساني در وجود عيسي اعتقاد داشتند و بر جنبه الهي عيسي تاكيد ميكردند آنان جنبه بشري عيسي را در جنبه الهي او منحل شده ميدانستند. يعقوب البرادعي انديشه منوفيزيتي داشت و يعقوبيان به او منتسب هستند. 17. ارتدكسها معتقد بودند دو طبيعت يا ذات بشري و الهي در مسيح جمع شده است در حالي كه هر يك از صفات و ويژگيهاي خاص وي حفظ شده است. اعتقاد نامهاي كه شوراي چالسدون صادر كرد بر اين نظر بود كه حضرت عيسي مسيح داراي دو حقيقت ذاتي مشابه است. اين آيين مذهب رسمي امپراتوري شرقي گرديد. 18. پيگو لوسكايا، پيشين، ص 624. 19. همان، ص 630. 20. ياقوت حموي، پيشين، ص 333. 21. همان، ص 348. 22. همان. 23. بن الحسن علي بن محمد، شابشتي، الديّارات، مصحح كوريكس عواد (بغداد، مطبعة المعارف، 1951) ص 158. 24. ياقوت حموي، پيشين، ص 368. 25. محمد بن اسحاق بن نديم، الفهرست، ترجمه محمد رضا نجد (تهران، اميركبير، 1366) ص 163. 26. آذرنوش، پيشين، ص 169. 27. جواد علي، المفصل في تاريخ العرب قبل الاسلام (بيروت، مكتب النهضة، 1978 م) ج 6، ص 596. 28. همان، ص 124. 29. ابوالفرج اصفهاني، پيشين، ج 2، ص 127. 30. ياقوت حموي، پيشين، ص 358 ذيل «دير». 31. اوليري، دلبيسي، انتقال علوم يوناني به اسلام، ترجمه احمد آرام (تهران، جاويدان، 2535) ص 106. 32. ابوالفرج اصفهاني، پيشين، ج 2، ص 101. 33. همان، ص 128. 34. علي بن احمد (ابن حزم الاندلسي)، جمهره الانساب العرب (بيروت، دارالكتب العلميه، 1403 ق) ص 486. 35. يعقوبي، پيشين، ج 1، ص 218. 36. همان، ص 336. 37. ياقوت حموي، پيشين، ص 308. 38. همان، ج 5 و 6، ص 81. 39. يعقوبي، پيشين، ج 1، ص 283 ـ 281. 40. ابويوسف يعقوب بن ابراهيم، الخراج، تصحيح و شرح احمد محمد شاكر (بيروت، دارالمعرفه للطباعه و النشر، بيتا) ص 146. 41. عبدالرحمن بن محمد بن خلدون، العبر و ديوان المبتدأ و الخبر في ايام العرب و العجم و البربر و من عاصرهم من ذوي السلطان الاكبر، ترجمه عبدالمحمد آيتي (تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1364) ج 1، ص 198. 42. يعقوبي، پيشين، ج 1، 283. 43. ياقوت حموي، پيشين، ص 346. 44. همان، ص 324. 45. ابن خلدون، پيشين، ج 1، ص 495 ـ 493. 46. پيگولوسكايا، پيشين، ص 625. 47. همان. 48. ياقوت حموي، پيشين، ص 339. 49. حمزه اصفهاني، پيشين، ص 113. 50. يعقوبي، پيشين، ج 1، ص 280. 51. عبدالحسين زرين كوب، تاريخ مردم ايران (تهران، اميركبير، 1380) ص 291. 52. يعقوبي، پيشين، ص 280؛ ياقوت حموي، پيشين. 53. ابوالفرج اصفهاني، پيشين، ج 2، ص 120. 54. عبدالحسين زرين كوب، پيشين، ص 290. 55. ابوحنيفه احمد بن داود دينوري، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوي دامغاني (تهران، نشر ني، 1366) ص 142. 56. احمد بن يحيي بن جابر بلاذري، فتوح البلدان، ترجمه محمد توكل (بيجا، نقره، 1367) ص 345. 57. همان. 58. عزالدين ابي الحسن علي بن الكرام (ابن اثير)، الكامل، ترجمه سيد حسين روحاني (تهران، اساطير، 1371) ج 3، ص 1272. 59. بلاذري، پيشين، ص 346. 60. همان. 61. ابن اثير، پيشين، ج 3، ص 1274. 62. بلاذري، پيشين، ص 353. 63. محمد بن جرير طبري، تاريخ الرسل و الملوك، ترجمه ابوالقاسم پاينده (تهران، بنياد فرهنگ ايران، 1352) ج 3، ص 1275 - 1274. 64. همان، ج 4، ص 1492. 65. همان، ص 1494. 66. همان، ص 1495. 67. بلاذري، پيشين، ص 347. 68. همان، ص 350. 69. همان، ص 352 ـ 351. 70. همان، ص 352. 71. ابن خلدون، پيشين، ج 1، ص 495. 72. بلاذري، پيشين، ص 354. 73. همان، ص 353 ـ 354. 74. همان. 75. همان. 76. ابن اثير، پيشين، ج 4، ص 1516. 77. ابن اثير، پيشين، ج 3، 1284؛ ابن خلدون، پيشين، ج 1، ص 495. 78. طبري، پيشين، ج 4، ص 1522. 79. شهاب الدين احمد بن عبدالوهاب نويري، نهاية الارب في فنون الادب، ترجمه محمود مهدوي دامغاني (تهران، اميركبير، 1364) ج 4، ص 156. 80. بلاذري، پيشين، ص 358. 81. نويري، پيشين، ص 155. 82. بلاذري، پيشين، ص 358. 83. همان. 84. ابن اثير، پيشين، ج 3، 1338 - 1335. 85. بلاذري، پيشين، ص 361. 86. همان. 87. طبري، پيشين، ج 4، ص 1614 - 1613. 88. دينوري، پيشين، ص 147. 89. ابن اثير، پيشين، ج 3، ص 1345. 90. بلاذري، پيشين، ص 364 - 633. 91. همان، ص 364. 92. همان، ص 364 - 366. 93. همان، ص 366 - 379. 94. همان، ص 376. 95. همان، ص 377 - 378. 96. همان، ص 377 - 378. 97. طبري، پيشين، ص 1522. 98. بلاذري، پيشين، ص 355 - 356. 99. طبري، پيشين، ج 4، ص 1494. 100. ابن خلدون، پيشين، ج 1، ص 491. 101. توماس آرنولد، تاريخ گسترش اسلام، ترجمه ابوالفضل عزتي (تهران، دانشگاه تهران، 1358) ص 37. 102. همان، ص 36. 103. طبري، پيشين، ج 5، 1840. 104. پيگولوسكايا، پيشين، ص 624 - 625. 105. توماس آرنولد، پيشين، ص 38. 106. همان، ص 36. 107. بلاذري، پيشين، ص 262 - 263. 108. همان، ص 264. 109. جواد علي، پيشين، ص 596. 110. لويي ماسينيون، خطط الكوفه و شرح خريطتها، ترجمه المصعبي (صيدا، العرفان، 1939 م) ص 25. 111. لويي ماسينيون، پيشين، ص 23.
فهرست منابع
- ابن اثير، عزالدين ابي الحسن علي بن الكرام، الكامل، ترجمه سيد حسين روحاني، تهران، اساطير، 1371. - ابن حزم الاندلسي، علي بن احمد، جمهرة الانساب العرب، دارالكتاب العلميه، بيروت، 1403 ق. - ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، العبر و ديوان المبتدأ و الخبر في ايام العرب و العجم و البرير و من عاصرهم من ذوي السلطان الاكبر، ترجمه عبدالمحمد آيتي، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات و فرهنگي، 1364. - ابن نديم، محمد بن اسحاق، الفهرست، ترجمه محمد رضا نجد، تهران، اميركبير، 1366. - ابوالفرج اصفهاني، الاغاني، شرح و حاشيه عبداعلي مهنا، سمير جابر، بيروت، دارالكتاب العلميه، 1407 ق، ج 2 و 4. - ابويوسف قاضي، يعقوب بن ابراهيم، الخراج، تصحيح و شرح احمد محمد شاكر، بيروت، دارالمعرفه للطباعه و النشر، بيتا. - آذرنوش، آذرتاش، نفوذ فارسي در فرهنگ عرب جاهلي، توس، تهران، 1374. - آرنولد، توماس، تاريخ گسترش اسلام، ترجمه ابوالفضل عزتي، تهران، دانشگاه تهران، 1358. - اوليري، دلبيسي، انتقال علوم يوناني به اسلام، ترجمه احمد آرام، تهران، جاويدان، 2535. - بلاذري، احمد بن يحيي بن جابر، فتوح البلدان، ترجمه محمد توكل، بيجا، نقره، 1367. - پيگولوسكايا، نينا ويكتورونا، اعراب حدود مرزهاي روم شرقي و ايران در سدههاي چهارم و پنجم ميلادي، ترجمه عنايت الله رضا، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي پژوهشگاه علوم انساني، 1372. - جعفريان، تاريخ خلفا، قم، دليل ما، 1382. - حتي، فليپ خوري، شرق نزديك در تاريخ، ترجمه قمر آريان، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1350. - حمزه اصفهاني، ابوعبدالله حمزه بن اصفهاني، تاريخ سني ملوك الارض و الأنبيا، ترجمه جعفر شعار، تهران، بنياد فرهنگ ايران، 1366. - دينوري، ابوحنيفه احمد بن داود، اخبارالطوال، ترجمه محمود مهدوي دامغاني، تهران، نشر ني، تهران، 1366. - زرين كوب، عبدالحسين، تاريخ مردم ايران، تهران، اميركبير، 1380. - شابشتي، بن الحسن علي بن محمد، مصحح، الوّيارات، كوركيس عواد، بغداد، مطبعه المعارف، 1951. - طبري، محمد بن جرير، تاريخ الرسل و الملوك، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، بنياد فرهنگ ايران، 1352. - علي، جواد، المفصل في تاريخ العرب قبل الاسلام، بيروت، مكتب النهضه، 1978م. - ماسينيون، لويي، خطط الكوفه و شرح خريطتها، ترجمه المصعبي، صيدا، العرفان، 1939م. - محمدي ملايري، محمد، تاريخ و فرهنگ ايران در دوره انتقال از عصر ساساني به عصر اسلامي، تهران، انتشارات توس، 1375. - مسعودي، ابوالحسن علي بن حسين، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1344. - نويري، شهاب الدين احمد بن عبدالوهاب، نهايه الارب في فنون الادب، ترجمه محمود مهدوي دامغاني، تهران، اميركبير، 1364. - ياقوت الحموي، ياقوت بن عبدالله، معجم البلدان، قدم لها، محمد عبدالرحمن المرعشي، بيروت، داراحياء التراث العربي، موسسه التاريخ العربي، بيتا. - يعقوبي، احمد بن ابي يعقوب، تاريخ يعقوبي، ترجمه محمد ابراهيم آيتي، تهران، علمي فرهنگي، 1362.
این مطلب رو به درخواست یکی از دوستان گذاشتم که امیدوارم به کارش بیاد.
تاریخ یعقوبی (قرن سوم هجری) قدیمی ترین کتب

عکس دختر , عکس دختر ایرانی , عکس ایرانی , عکس بازیگران ایرانی , عکس بازیگر ایرانی, عکس زنان ایرانی, عکس زیباترین دختر ایرانی, عکس پسر ایرانی, عکس پسران ایرانی ، u;s nojv , u;s nojv hdvhkd , u;s hdvhkd
:: بازدید از این مطلب : 349
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نوشته شده توسط : عکس دختر ایرانی
رفاه و تامين اجتماعی در عصر هخامنشيان انسان كه جزيي از هستي بيكران است، از آغاز ظهور خود تاكنون براي "زيستن" و "بهزيستن" پيوسته با كار و تلاش و به كار بردن "دست" و "فكر" يا "انديشه" كوشيده است تا زندگي بهتر و امنتري را براي خود و آيندگان بعد از خود بسازد. به همين جهت به جاي شكاركردن و گردآوري خوراك كه چندان مطمئن نبود به "توليد خوراك" (Production) پرداخت و با ابداع زبان و سخنگويي يا "انديشهورزي" Homo Sapaims و سپس خط و كتابت تغييرات عميقي را در زندگي بيروني و دروني خود پديد آورد. مهارتها، يافتهها و دانستههاي خود را به ديگران منتقل كرد و بر خلاف ساير جانوران از آنجا كه باهوشتر، چابكتر و بيناتر نسبت به ساير حيوانات بوده توانسته است در مبارزه براي بقا و زندگي بهتر و صرفهتر بر ديگران كه كمتر از اين صفات برخوردار بودند، برتري پيدا كند، طولانيتر زندگي نمايد، با محيط زندگي خود انطباق پيدا كند، همواره مناطق "غلبه انسان بر طبيعت" و وسيله حريت خود را افزايش دهد، زاد و ولد نمايد و ويژگيهاي خود را به نسل بعد انتقال دهد. و نماينده خدا در روي زمين گردد. در ايران عزيز ما نيز از چند هزار سال قبل، گذشتگان، بزرگان و دلسوزان اين مرز و بوم به گواهي اسناد و مدارك تاريخي چنانكه در اين مقاله به طور مختصر اشاره شده است با كار و تلاش فراوان و قابل ستايشي كه به عمل آوردهاند، اقدامات زيادي در جهت تامين و رفاه اجتماعي مردم اين سرزمين مقدس انجام دادهاند كه بدون شك افتخاري براي بشريت و به خصوص ملت بزرگوار ايران است. اين مقاله قصد دارد به طور بسيار مختصر گوشهاي از اقدامات صورت گرفته توسط ايرانيان را تنها و تنها درباره "رفاه و تامين اجتماعي" در دوره هخامنشيان را مورد بحث و بررسي قرار دهد و معلوم نمايد كه مردم ايران و حكومتهاي ايراني كه در چند هزار سال پيش و مخصوصا عصر هخامنشيان ميزيستند مردماني بسيار متمدن و كشور ايران سرزمين توسعه يافتهاي بوده است (در مقايسه با جهان آن روز). انسانهاي بيتفاوتي نبودند و همواره در جهت توسعه و رفاه نوع بشر به خصوص ملت ايران گامهاي بسيار اساسي برداشتهاند و اقدامات فراوان و گوناگوني درباره "رفاه و تامين اجتماعي" به عمل آوردهاند كه تا مدتها بعد از آنان وجود داشته و اثر آنها را هماكنون نيز در لايههاي زيرين آداب و رسوم خود درمييابيم كه به نام رفاه و تامين اجتماعي سنتي ميباشد و به جرات و با قاطعيت ميتوان گفت زماني كه بسياري از مردم دنيا در زندگي بسيار سختي بسر ميبردند نياكان بزرگوار ما در جهت رفاه و تامين اجتماعي نوع بشر گامهاي بسيار ارزشمندي برداشتهاند كه نمونه آن، "لوح حقوق بشر" كوروش كبير است. بنابراين هدف اين مقاله، بيان تاريخ محض نيست، بلكه روشن كردن اذهان جوانان عزيز اين مرز و بوم است كه با الگو گرفتن از گذشته پرافتخارمان آينده بهتري را براي نسل آينده بسازند، چرا كه دير يا زود آيندگان درباره ما و آنها به قضاوت مينشينند و اگر دست روي دست بگذاريم و بيتفاوت از كنار مسايل بگذريم، بدون شك نسل آينده خاطره خوشي از آنها به نسلهاي بعدي منتقل نخواهد كرد. اقدامات رفاه و تامين اجتماعي در عصر هخامنشيان (دولت رفاه) اگر رفاه و تامين اجتماعي را مجموعهاي از: قوانين و مقررات، برنامهها، خدمات اجتماعي، اقدامات عمراني، كمكهاي اجتماعي، ارائه خدمات رايگان به نيازمندان، خدمات بهداشتي، گسترش آموزش و پرورش، اعطاي معاش دوران بيكاري، تامين نيازهاي سالمندان، ناتوانان، تهيدستان، حمايت از مادران و كودكان، زناني بيسرپرست، پرداخت مزد عادلانه به كارگران و كارمندان زن و مرد، بيمه و بيمه بيكاري و از كارافتادگي، كاهش فقر، كمك به معلولان، برقراري عدالت و قضاوت عادلانه و ايجاد امنيت و نظام اداري و كشوري عادلانه و همچنين مقابله با آثار و نتايج چهار نوع رنج اجتماعي مشترك بشر يعني: بيكاري، بيماري، بيچيزي و فقر و ناتواني و ضعف است در نظر بگيريم كه موضوع اصلي رفاه و تامين اجتماعي است (زيرا مراد از تامين اجتماعي برنامههاي رفاهي است كه به طور كلي به منظور مخاطرات در زندگي و حمايت از افراد جامعه صورت ميگيرد) و از ويژگيهاي "دولت رفاه" ميباشد، بايد به جرات بگوييم كه در عصر هخامنشيان تا حد بسيار زيادي و در مقايسه با وضعيت امروزي كشور خودمان و بسياري از كشورهاي جهان به خوبي وجود داشته و كاملا اجرا ميشده است. كوروش كبير نه تنها در زمينه رفاه و تامين اجتماعي ايران بلكه مردم سرزمينهاي ديگري كه به تصرف آنها درميآمد، (چنانكه در خلال مقاله به خوبي درخواهيم دريافت) كوشش فراوان به عمل آوردند تا به گسترش عدالت، كردار نيك و انديشه نيك، صلح و آرامش (چون رفاه و تامين اجتماعي در آرامش حاصل ميشود) رفع بردگي، آزادي ديني، دادخواهي، جلوگيري از اندوه و غم در ممالك محرومه، جلوگيري از خشونت و بدكرداري، دخالت نابجا در زندگي مردم، دستدرازي به اموال ديگران، آبادي خانههاي ويران، سازندگي و غيره است. چنانكه همه اين موارد در بيانيه و لوح حقوق بشر كوروش كبير به خوبي نمايان است. كوروش، برخلاف بسياري از فرمانروايان پيشين و زمان خود چون "آشورباني پال" و ديگران كه پس از غلبه در جنگها بر قوم مغلوب، شديدترين مجازات را اعمال ميكردند. طبق شهادت تاريخ و لوح استوانهاي موجود در موزه، از قتل و غارت اجتناب ميكردند و به عمران و آبادي سرزمين آنها ميپرداختند. چنانكه يهوديان بابل كه در شديدترين وضعيت در "بابل به بيگاري گرفته ميشدند، توسط سپاه ايران و به دستور كوروش آزاد شدند و كوروش كبير با بودجه ايران و از محل غنائم "بابل" دستور بازسازي معابد و خانههاي ويران شده يهوديان را صادر كرد و آن قوم را از تيرهروزي چندين ساله نجات داد. بهمين جهت است كه يهوديان دنيا، هنوز پس از اين همه سال در سرتاسر دنيا، روز آزادي بابل و نيز روز تولد كوروش كبير را جشن ميگيرند. اين در حالي است كه در همان روزگار "آشورباني پال" با سرافرازي، رفتار دژخيمانه خود را چنين ثبت كرده است كه "من در مدت يك ماه و يك روز، خوزيان و بابل را از آبادي تهي ساختم. من به دست خوش سه هزار جنگجو را از دم تيغ گذراندم و برخي را به كام آتش سپردم، چشمان بسياري را درآوردم و پس از همه اين كارها، شهرها آر آتش زدم و همه چيز را به آتش و خون كشيدم." كوروش بزرگ چنين ميگويد: "چون به بابل درآمدم، به شادي و خوشي در كاخ شاهان نشيمن كردم "مَردُوك" خداي بزرگ بابل، مردمان آزاده بابل را به سوي من گرداند و من هر روز بر پرستش او روي آوردم، سربازان بيشمار من به آرامش به بابل درآمدند. در برابر "سومر" و "آكد" رفتار دژخيمانه اجازه ندادم، يوغ ننگين را از آنها برداشتم، خانههاي فروافتادهشان را از نو ساختم و ويرانهها را پاك كردم، "مردوك" خداي بزرگ از كارهاي نيكم شاد شد و از روي مهر، مرا آفرين گفت، مرا كوروش، شاهي كه او را پرستش ميكند و كمبوجيه پسرم و همه سربازانم و ما، بيريا و با شادي خداوندگاريش را ستودم. ارتش بزرگ من به صلح و آرامي وارد بابل شدند. نگذاشتم رنج و آزاري به مردم اين شهر و اين سرزمين وارد آيد. من براي صلح كوشيدم "نبونيد" كه مردم درمانده بابل را به بردگي كشيده بود كاري كه درخور شان آنان نبود. من بردهداري را برانداختم. به بدبختيهاي آنان پايان بخشيدم. فرمان دادم كه همه مردم در پرستش خداي خود آزاد باشند و آنان را نياز دارند. فرمان دادم كه هيچ كس، اهالي شهر را از هستي ساقط نكند. "مردوك" از كردار نيك من خشنود شد. او بر من، كوروش كه ستايشگر او هستم. بر پسر من كمبوجيه و همچنين بر همه سپاهيان من، بركت و مهرباني ارزاني داشت، همگي شادمانه و در صلح و آشتي مقام بلندش را ستوديم و همه پادشاهان سرزمينهاي جهان از "درياي بالا" تا "درياي پايين" (درياي مديترانه تا خليج فارس)، همه مردم سرزمينهاي دور دست، همه پادشاهان همچادرنشينان، مرا، خراج گذاردند و در بابل بر من بوسه زدند، من شهرهايي "آگادِه"، "اِشنونا"، "زمبان"، "مِتورنو"، "دير"، سرزمين "گوتيان" و شهرهاي كهن آنسوي "دجله" كه ويان شده بود از نو ساختم. فرمان دادم تمام نيايشگاههايي كه بسته شده بود را بگشايند. همه خدايان اين نيايشگاهها را به جاي خود بازگرداندم. همه مردماني كه پراكنده و آواره شده بودند به جاي خود برگرداندم. خانههاي ويران آنان را آباد كردم. همه مردم را به "همبستگي" فرا خواندم. همچنين پيكره خدايان سومر و آكدا را كه "نبونيد" بدون واهمه از خداي بزرگ به بابل آورده بود، به خشنودي "مردوك" به شادي و خردمي به نيايشگاه خودشان بازگردانم. بشود كه دلها شاد گردد، بشود خداياني كه آنان را به جايگاه مقدس نخستينشان بازگرداندم. هر روز در پيشگاه خداي بزرگ برايم خواستار زندگي بلند باشند. بشود كه سخنان پربركت و نيكخواهانه برايم بيابند. بشود كه آنان به خداي من "مردوك" بگويند. به كورش شاه: پادشاهي كه ترا گرامي دارد و پسرش كمبوجيه جايگاهي درسراي سپند ارزاني دارد. بيگمان در روزهاي سازندگي همگي مردم بابل، پادشاه را گرامي داشتند و من براي همه مردم، جامعهاي آرام فراهم ساختم، صلح و آرامش را به تمامي مردم اعطا كردم. برج و باروهاي بزرگ شهر بابل به نام "ايمگور – انليل" را استوار گردانيدم، ديوار آجري خندق شهر را كه هيچ يك از شاهان پيشين با بردگان به بيگاري گرفته شده به پايان نرسانيده بودند، به انجام رسانيدم. دروازههايي بزرگ براي آنها گذاشتم با درهايي از چوب سدر و روكشي از مفرغ.5 اين در حالي است كه "آشورباني بال" چنان كه گذشت و بسياري از فاتحان پس از كوروش و قبل از او چون: هونها، ژرمنها، ويزگوتها، استروگوتها، لمباردها، انگلوساكسونها، واندلها ، فرانكها، نورمانها كه به نظر يونانيان در حال توحش به سر ميبردند كشتارهايي ميكردند كه نظيري ندارد . از وحشيگريهاي اعراب مسلمان در حمله به ايران و تصرف همراه با قتل عام آنان و مغولان و ديگر اقوام مهاجم، كوششهايي از اين مستندات تاريخي است. آنگاه اعلاميه كوروش معني الهي پيدا ميكند و حتي سبب شده است تا بعضي از منابع از او به عنوان پيامبر و مسيح ياد كنند. آنگونه كه در تورات، خداوند كوروش را مسيح و منجي و نماينده خود معرفي مي كند . در تورات آمده است خداوند به مسيح خويش يعني كوروش كه دست راست او را گرفتم تا با حضور وي امتها را مغلوب سازم و كمرهاي پادشاهان را بگشايم و تا درها را به حضور او مفتوح نمايم و دروازههاي دگر بسته نشوند، چنين گويد: كه من پيش روي تو خواهم خراميد و جاهاي ناهموار را هموار خواهم ساخت و درهاي برنجين فلز برنج را شكسته و پشت بندها آهنين را بريد و گنجهاي ظلمت و خزاين مخفي را به تو خواهم بخشيد تا بداني "يهوه" كه تو را به اسمت خواندم خداي اسرائيل ميباشم. كوروش درا ين اعلاميه و ديكر كتيبههايي كه از بجا مانده ضمن تاكيد شديد بررفاه و تامين اجتماعي مردم از تمام جهات بر پرستش اهوارمزدا و خداوند بزرگ تاكيد مي كند و به دستور او در تمامي قلمرو هخامنشيا تمامي پيروان اديان مختلف در پرستش و عبادت آزاد گرديدند. امري كه امروزه همه ما به خوبي آگاهيم در بعضي از كشورهاي دنيا براي پيروان اديان مختلف آرزويي دست نيافتني است . آزادي ديني و اجتماعي كه بسياري فكر مي كنند مربوط به بعد از انقلاب فرانسه است در حالي كه در ايران زمان هخامنشيان شاهد هستيم و در مدت دويست سال از حكومت اين سلسله به جرات ميتوان گفت مردم در قلمرو و پادشاهي هخامنشي نسبت به مردم هم عصر خود با آسايش و رفاه آزدي بسيار زيادتر و غيرقابل قياس زيستند كه از شاخصهاي عمده رفاه و تامين اجتماعي يا دولت رفاه به شمار ميروند زيرا از وظايف اصلي و اساسي دولت رفاه آن است كه در جهت گسترش تامين و رفاه اجتماعي چه بيشتر تلاش نمايد . مخالفت با بردهداري نيز در زماني كه در تمامي دنيا حتي كشورهاي متمدن چون: يونان كه مهد دموكراسي خوانده ميشود، امري رايج بوده، ايرانيان در 2500 سال پيش لغو بهرهبرداري را تصويب كردند و بسياري از مردم ممالك تحت الحمايه ايران از چنين بدبختي نجات دادند و برابري كاملي بين تمام مردم ايران زمين به وجود آوردند. چنانكه در يونان ارسطو ميگفت: غلام ابزار جاندار است كه براي به حركت انداختن ابزار بيجان لازم است. به عقيده او وجود بردگان براي رفع نيازمنديهاي مردم آزاد ضروري است. غلام از روز اول غلام خلق شده و بايد عمر خود را در خدمتگزاري مردم آزاد سپري كند. در حالي كه در ايران دوره هخامنشي برابري كاملي كه بسياري از اديان بر آن تاكيد ميكنند اولين بار به صورت مكتوب در اعلاميه كوروش آمده است و سربازاني كه توسط سپاه ايران اسير ميشدند. اگر به ايران تبعيد ميشدند، اين آزادي را داشتند تا با آموزش علم به كودكان و جوانان ايراني آزاد شوند. بودند اسيراني كه در ايران عصر هخامنشيان به بالاترين مقامات لشكري و اداري رسيدند. همچنين از سنگ نبشتهايي كه برپيشاني آرامگاه كوروش در مشهد مرغاب در فارس قرار داشته اين سخن وي به گوش ميرسد كه: "اي انسان هر كه باشي و از هر كجا بيايي زيرا ميدانم كه خواهي آمد. من كوروش هستم كه براي پارسيها اين شاهنشاهي پهناور را بنياد كردهام. بدين مشتي خاك كه مرا پوشانده رشك مبر. در زمينه كسب دانش و فنون و حرفههاي گوناگون و بالا بردن سطح توليدات و تامين هر چه بيشتر نيازمنديهاي غذايي و وسايل لازم و مورد احتياج هخامنشيان اقدامات بسيار اساسي نمودند به حدي كه آموختن فنون حرفهايي به اندازهايي اهميت يافت كه بعدها، حتي آنان كه در رفاه بودند و بدان نيازي ناشتد آن را فرا ميگرفتند. هم چنين بسط سازمان و تشكيلات ارتش و تقويت آن چنانكه قادر به برقراري امنيت و حفظ تماميت ارضي درمقابل هر متجاوز خارجي باشد، از اهميت زيادي برخوردار بود. بدين منظور آنان به ذخيره خواربار و حوائج ديگر و نيز تهيه و تربيت افراد جنگي ميپرداختند و با فراگرفتن اسب سواري و تيراندازي و شكار خود را براي هدف مبارزه با دشمنان آماه ميكردند. در زمينه ايجاد راههاي ارتباطي، پست، ارتباطات و مخابرات همانگونه در تمدن جديد راه، تلفن، تلگراف، راديو، تلويزيون و غيره و همچنين كتاب، مجله، روزنامه از عومل ارتباط جمعي و رفاه اجتماعي است و وسيلهاي است كه باعث آشنايي و نزديكي (ذهني، علمي، فرهنگي، اقتصادي) ميان افراد يا يك قوم و جامعه با اقوام و جوامع ديگر ميباشد و در دوره هخامنشي نيز تا آنجا كه در توانايي و گنجايش علم و صنعت آن دوران بوده توجه خاص شده و نياكان ما در حد امكان براي بالا بردن سطح دانش و خواستهاي اجتماعي و تبادل فرهنگي، اقتصادي، و ... با همسايگان خود كوشش كردهاند. به همين سبب است كه پست و چاپار و تلگراف را بنياد نهادند. هردوت مينويسد: "مخترع پست و چاپار ايرانيان دوره هخامنشي ميباشند و هيچ انساني به سرعت قاصدهاي پارسي نميتواند مسافرت كند. بدين منظور علاوه بر تربيت چاپارهاي مخصوص چاپارخانهاي داير كردند(با مطالعهاي كه به عمل آورده بودند فاصلهايي كه يك اسب تندرو ميتوانست در روز طي كند تعيين كرده بودند) تا نامههاي دولتي و غيردولتي را از مركز تا نزديكترين چاپارخانه ببرد و به چاپارخانههايي كه آماده بر سر خدمت ايستاده بودند ميرساندند و او در دم حركت كرده و نامه را به چاپارخانه دوم، سوم، و ديگر تسليم ميكرد. بدين منوال چاپارها شب و روز درحركت بودند. سرعت و نظمي كه ايرانيان براي رساندن پست برقرار كرده بودند و ابتكارهايي كه نقل و انتقال اخبارشان دادند شهرت جهاني دارد و جالب است كه بدانيم شعار پستخانهاي آمريكا از اين گفته هردوت درباره چاپارخانههاي هخامنشي گرفته شده ست "برف، باران، يخبندان و تاريكي نميتواند ما را از ادامه رساندن نامه و سفر خويش باز دارد." چاپارهاي ايران دوره هخامنشي فاصله تقريبا 2500 كيلومتري از بندريونانينشين افرو Ephesos در ساحل مديترانه در آسياي صغير تا سارد مركز ايالت ليدي و از آنجا به سوريه و بينالنهرين تا شوش پايتخت هخامنشي در 15 روز طي ميكردند. حال آنكه عبور از همان راه براي يك قافله نود روز طول ميكشيد. همچنين تنظيم امور مربوط به مخابرهي سريع اخبار وگزارشات مهم كه در حقيقت نوعي مخابره تلگرافي بصري بوده در ايران دوره هخامنشي وجود داشته است . بدين معني كه از شوش و همدان به اطراف كشور ايران با فاصلههاي منظم تپههاي طبيعي را براي مخابره معين مينمودند و در نقاط ديگر كه كوه و تپههاي طبيعي يافت نميشد، تپههاي مصنوعي بلند ساخته و بر بالاي آن نگهبان ميگماشتند كه در روز جرأت دادن دست و بيرق و يا ايجاد دود درشب با افروختن آتش اخبار فوري به فاصلههاي نسبتا دور اطلاع دهند. آثار تپههايي از اين قبيل در نزديكي تهران هم وجود دارد كه از ري به طرف شرق و از شمال ورامين به ايوانكي ميرود و بقاياي برجهاي خبررساني عهد هخامنشي است. از شيوه ديگر مخابراتي مديران(تلگراف آينه)يي است كه در روز با كمك آفتاب مورد استفاده قرار ميگرفت و اين طريقه تا اين اواخر در ارتشهاي جهان سوم مورد استفاده قرار ميگرفت و اين طريقه تا اين اواخر در ارتشهاي جهاني سوم مورد استفاده بود و هنگام مخابرات توسط نور چراع انجام ميشده است. بدين طريق كه پشت بام قلعه يا خانههاي بلند در برجك مخصوص چراغ ميافروختند و با بستن و باز كردن سوراخهاي آن برجك و قطع و وصل روشني، اخبار و گزارشات لازم را به نقاط ديگر مخابره ميكردند. در زمينه اقدامات عمراني هخامنشيان اقدامات بسيار مهمي به نظر تاريخنويسان درسدسازي مخزنهاي آب، كاريز، ترعهها، جادهها و پلها و اقدامات زيادي در گسترش و اصطلاح كشاورزي و انتقال دانهها و قلمههاي گياهان مختلف از ناحيهاي به ناحيه ديگر نمودند و هياتهاي پژوهشي و اكتشافي كه به زمينها و درياهاي دور فرستادند مانند ماموريت فرستادن نجيبزاده ايراني براي اكتشاف سواحل آفريقا به دستور خشايار كه از جبلالطارق گذشته و كنارههاي قاره آفريقا را پيمودند صحبت به ميان ميآيد . مثلا در ناحيه هرات درياچهاي براي كمك به كشاورزان كندند. كشت پسته و نوعي ازمو را در شام، كشت كنجد را در مصر، كشت برنج را در ميان رودان(بينالنهرين) و كشت نوعي گردو را دريونان معمول داشتند . كوروش عوارضي را كه در بابل از آب براي كشاورزي ميگرفتند لغو كرد . درباره راه و راهسازي كه مهمترين وسيله ارتباطي و تفهيم متقابل افكار و عقايد و كسب تجارب علمي، فني، فرهنگي، اقتصادي، سياسي و از كارهاي مهم و اساسي در جهت رفاه و تامين اجتماعي است هخامنشيان اقدامات بسيار مهمي انجام دادند. چنانكه احداث راه شاهي به امر داريوش بزرگ از بند يونانينشين در ساحل مديترانه در آسيا صغير يا سارد مركزايالت ليدي و از آنجا به سوريه و بينالنهرين تاشوش پايتخت شاهنشاهي هخامنشي نمونهاي ازاين علاقه ايرانيان در تماس و آميزش با ملل گوناگون و برقرار ساختن يك رابطه پايدار ميان فرهنگهاي مختلف است . در هزار و سيصد سال پيش از آنكه آبراه سوتر ميان درياي سرخ و درياي مديترانه ساخته شود به دستورداريوش با كندن تراعهاي بزرگ كه عبور آن چهار روزطول ميكشيد رود نيل را به درياي سرخ متصل نمودند و آرزوي فراعنه مصر در كندن چنين تراعهاي را برآورده ساختند . سنگ نبشتهايي كه در نزديكي ترعه سوئز پيدا شده داريوش شاه گويد: " من يك پارسي هستم از پارس مصر را گشودم فرمان دادم اين كانال را بكنند از رودخانهاي به نام نيل كه در مصر جاري است تا دريايي كه از پارس ميرود پس از آن اين كانال كنده شد چنانكه فرمان دادم و كشتيها از مصر، از ميان اين كانال به سوي پارس روانه شدند چنانكه خواست من بود" همچنين داريوش بزرگ هيأتي را مأمور نمود تا مسير رود سند را بررسي نموده تا از راه اقيانوس هند و درياي احمر به ايران برگرداند. پيرو اين اقدام كه به گفته " هرودت" سي ماه طول كشيد چند بندر و يك راه دريايي براي تسهيل روابط بين هندوستان و بخشهاي باختري شاهنشاهي و درياي مديترانه برقرار گرديد. در يونان به امر خشايار شاه دو مهندس ايراني، كوه "آتوس" را بريده، ترعهاي به طول تقريباً 2500 متر و به عرض كافي براي آن كه دو كشتي داراي سه رديف پاروزن پهلو به پهلو ازآن عبور نمايند، ساختند و اين گونه راه ارتباطي آبي را بسيار كوتاه كردند. همچنين هخامنشيان، هزاران كيلومتر جاده منظم، كاروان سراها و منزلگاهها براي تعويض اسب و مأموران لازم براي حفظ امنيت و تعميرات جادهها ميان شوش و سارد و تنكه به سفر و ازمير، در جهت مخالف تا هند و هرات و مرزهاي چين ساختند معروفترين اين راهها جادهي شاهي است كه شوش و سارد (همانگونه كه گفتيم) به هم وصل ميكرد كه به گفته تاريخ نويسان يوناني سطح آن براي بلند نشدن گرد و خاك با نفت خام پوشانده بودند كه كشف بقاياي آن، صحت نوشتههاي يونانيها را ثابت كرده است. براي تعمير و نگهداري جادهها از كارمنداني استفاده ميشد كه از طريق خزانه دولتي حقوق دريافت ميكردند. مسافرين دولتي و اشخاص مهم با كسب مجوز از شاهراهها استفاده ميكردند باين مجوزها را در الواح مجموعه تخت جمشيد ميتوان مشاهده كرد. در سندهايي كه يافت شده، معلوم ميشود مجوزهاي عبور و مرور در جاده شاهي و ديگر شاهراهها، جهت استفاده از جيره توسط مسافرين و نيز اطلاع از هويت افراد بوده است. جالب آنكه در اين مجوزها مقدار جيره و نام مسافر و مبدأ و مقصد آنان ذكر ميشده است. ازجمله اقدامات ديگر، هخامنشيان ميتوان به توسعه قنات سازي در ايران اشاره كرد كه نخستين بار توسط كوروش و پس افراد توسط ديگران به صورت گستردهتري ادامه يافت "پوليوس" در كتاب تاريخ خود مينويسد: پارسيان آن هنگام كه ارباب آسيا بودند، حق بهرهبرداري از زمين را براي پنج نسل به كساني اعطا ميكردند كه آب چشمه را به مناطقي كه پيش از آن آبياري نميشد، ببرند. داريوش در وصيت نامهاش به خشايار شاه در مورد اقداماتش ميگويد: ده سال است كه من مشغول ساختن انبارهاي غله در نقاط مختلف كشور هستم و من روش ساختن اين انبارها را كه از سنگ ساخته ميشود و به شكل استوانه هست در مصر آموختم و چون انبارها پيوسته تخليه ميشوند، حشرات در آن به وجود نميآيند و غله در اين انبارها چند سال ميماند. بدون اينكه فاسد شود و تو بايد بعد از من به ساختن اين انبارها ادامه بدهي تا اين كه همواره آذوقه دو و يا سه سال كشور موجود باشد و هر سال بعد از اينكه غله جديد بدست آمد، از غله موجود در انبارها براي تأمين كسري خواروبار از آن استفاده كن و غله جديد را بعد از آنكه "بوجاري" شد به انبار منتقل نما و به اين ترتيب تو هرگز براي آذوقه در اين مملكت دغدغه نخواهي داشت ولو دو يا سه سال پياپي خشك ميشود. هرگز دوستان و نديمان خود را به كارهاي ممكلتي نگمار و برايآنها همان مزيت دوست بودن با تو كافي است. چون اگر دوستان و نديمان خود را به كارهاي مملكتي بگماري و آنان به مردم ظلم كنند و استفاده نامشروع نمايند. نخواهي توانست آنها را به مجازات برساني، چون تا دوست هستند و تو ناچاري رعايت دوستي بنمايي. كانالي كه من بين شط نيل و درياي سرخ به وجود آوردم، از نظر بازرگاني و جنگي خيلي اهميت دارد. اما مواظب باش كه عوارض عبور كشتيها از آن كانال نبايد آنقدر سنگين باشد كه ناخدايان كشتيها، ترجيح بدهند كه از آن عبور نكنند. اكنون سپاهي به طرف مصر فرستادم تا اينكه در اين قلمرو، نظم و امنيت برقرار كنند ولي فرصت نكردم سپاهي به طرف يونان بفرستم و تو بايد اين كار را به انجام برساني. پس از كوروش، داريوش اول و كمبوجيه و ديگر پادشاهان راه او را در راه مملكت ادامه دادند و تخت جمشيد و شهر پارسه از بزرگترين بناهايي است كه توسط وي در سال 518 (ق.م) بنيانگذاري و توسط شاهان پس از او تكميل شد. بيش از 30000 لوح خشتي و تعدادي لوح سنگي كه در سال 1312 توسط باستان شناسان در گوشه شمال غربي تخت جمشيد كشف شده به خوبي و روشني نشان ميدهد كه كارگران در تخت جمشيد (برخلاف كارگران سازنده اهرام مصر) نه تنها در تخت جمشيد بلكه در تمامي اماكن و تأسيسات دولتي، حقوق كافي دريافت ميكردهاند و علاوه بر آن از " جيره ماهنامه" برخوردار بود و شگفتآورتر از آنكه همه آنها "بيمه" بودند. در تخت جمشيد نه تنها مردان و پسران بلكه دختران و زنان مشغول به فعاليت بودند، هم چون مردان از حقوق و مزاياي كافي برخوردار بودند. دستمزد كارگران براساس سن و مهارت تقسيمبندي ميشد و مادران از مرخصي و حقوق زايمان و نيز حق اولاد استفاده ميكردند. دستمزد كارگراني كه دريافت اندكي داشتند با جيرههاي ويژه، ترميم ميشد تا گذران زندگيشان آسودهتر باشد. "پير بريان" مينويسد: "در مورد جيرههاي غذايي كارگران، الواح و مستندات گوناگوني از تخت جمشيد بدست آمده. جيزه غذايي شامل: گندم، جو، شراب، نان گوشت و ديگر مواردي بود كه با حسابرسي دقيق با توجه به سن، مهارت و جنس و وضعيت كلي كارگر يا استفاده كار و كارمند به او پرداخت ميشد. جالب توجه اينكه حتي به حيوانات متعلق به كارگران كه در تخت جمشيد كار ميكردند از سوي "دربار" جيره نقدي تعلق ميگرفت كه بيشتر غله بود. مطابق الواح بدست آمده در سال 500 (ق.م) حدود 228 ليتر شراب در ميان هشت كارگر و استادكار توزيع شده كه توسط رئيس بخش اداري تخت جمشيد دستور توزيع آن داده شده است. بدين صورت كه 1914 ليتر شراب به هر دو نفر 23 ليتر به دو استادكار و نيز 23 ليتر به نفر زني كه بين اين هشت نفر بودند داده شده اما كساني كه رياست را برعهده داشتند، غلات بيشتري از مقدار استاندارد و معمول داده ميشد است كه جيرهها ماهيانه را ميتوان به طور مختصر به شرح زير تقيسم كرد: 1- غلات 2- آرد 3- شراب 4- گوسفند 5- نان 6- سكه 7 - پارچه 8- آب جو توزيع بعضي از جيرهها مثل: گوسفند همه گرو هميشگي نبوده است. گروههاي كارگران در تخت جمشيد تحت نظارت و رياست ناظرين بودند و ناظرين نيز تحت فرمان خزانهدار و كمك خزانه داراي وقت بودند. جالب آنكه اين كارمندان براي جلوگيري از فساد هر چند سال تعويض ميشدند. محل زندگي كارگران نزديك شهر پرسپوليس بنا شده بود تعداد كارگران 25000 نفر تخمين زده شده است كه به طور دائم به مدت 50 سال مشغول ساختن مجموعه تخت جمشيد بودهاند. مدت زمان كاركرد روزانه كارگران 8 ساعت و در تابستان 10 ساعت بوده است. دستمزد كارگران به صورت رسمي در ماه يك "در يك طلا" و استاد كاران 5 يا 6 برابر آن در ماه دريافت ميكردهاند. از آنجا كه هر كارگر و يا استاد نميتوانست تا آخر عمر كار كند (8/1) حقوق هر فرد در صندوق جداگانه زيرنظر خزانهدار پس انداز ميشد. تا در هنگام از كارافتادگي به او و يا خانواده او پرداخت ميشد. ( بيمه از كارافتادگي امروزي) مزد كارگران در زمانهاي تعطيلي نيز محاسبه و پرداخت ميشد" همانطور كه قبلاً هم ذكر شد، در تخت جمشيد فقط مردان مشغول به كار نبودند. بلكه در اموري همچون بافندگي، زنان و دختران هم حضور داشتند. در بيست و سه لوح و متن كه از كاوشهاي بدست آمده به گروههاي زنان اشاره شده معلوم ميشود كه زنان پشم ميريسند و انواع لباس و جامه تهيه ميكردهاند. حقوق زن و مرد در اغلب اوقات برابر بوده است و زنان ميتوانستند كار نيمه وقت انتخاب كنند، تا از عهده وظايفي كه در خانه به خاطر خانواده داشتند برآيند. از نكات بسيار شگفانگيزي كه در مورد زنان و وضعيت آنان بايد اشاره كرد امور رفاهي فراوان و برابري زنان و مردان بوده است . زنان در عصر هخامنشي ميتوانستند حتي به رياست گروههاي كار انتخاب شود و در هنگام زايمان از جيره بيشتري نسبت به مردان برخوردار بودند. پس از زايمان از مرخصي با حقوق و نيز هدايايي بهرهمند ميشدند. آنها ميتوانستند كه در هنگام كار در تخت جمشيد، كودكان خود را به "مهدكودك" بسپارند. طبق شواهدي كه موجود است. خانواده ايراني در عصر هخامنشي به صورت عمدتاً تك همسري و خانواده گسترده بوده است. در بين الواح مكشوفه كه ذكر آن گذشت به همه زنان بافنده نيز اشاره شده است در اغلب اوقات جيره شراب، آب جو و غلات دريافت ميكردند. به مادران بيشتر از زنان و دختران، جيره تعلق ميگرفت كه خود پاداشي بود براي فرزندآوري جيرههاي اضافي كه به ازاي فرزندان بيشتر به مادران تعلق ميگرفت اساساً به زنان امكان ميداد كه نيروي خود را باز يابند و با شير خود، كودكانشان را تغذيه كنند. اسناد تخت جمشيد آن قدر دقيق است كه حتي تعداد نوزداني كه در صد كودك نگهداري ميشدهاند به همراه مادرانشان جيره دريافت ميكردهاند. دختران در عصر هخامنشي مطابق دستورات دين زرتشت در امر ازدواج اختيار كامل داشتند. بنا به گفته هردوت، در زمان هخامنشيان دولت به مردم كمك مالي ميداد تا بتوانند همسر انتخاب كنند. داريوش حتي به خانوادههايي كه فرزند زياد داشند جايزه ميداد. مرتضي راوندي مينويسد: چنانكه سوابق نشان ميدهد، حجاب به صورت غير جدي و آميخته با تساهل فقط در بين طبقات ممتاز وجود داشت. معاشرت دختران و پسران قبل از ازدواج معمول بود. زنان مخصوصاً آنان كه وابسته به طبقات پايين بودند در فعاليتهاي گوناگون اقتصادي و اجتماعي شركت ميجستند. زرتشت خطاب به دخترش ميگويد: آن كسي را به همسري برگزين كه "خرد" تو به آن فرمان ميدهد. همين تعاليم مذهبي مطمئناً در عصر هخامنشي نيز به صورت رايج وجود داشته است. زنان در عصر هخامشيان، به بالاترين مرتبه فرماندهي لشكر رسيدند " آرتمين" نخستين زن دريا نورد ايراني بود كه در حدود 2480 سال پيش به فرمان خشايار شاه به مقام دريا سالاري و فرماندهي كل نيروي دريايي ايراني رسيد. همچنين او اولين زن در تاريخ دريا نوردي جهان است كه در جايگاه فرماندهي قرار گرفته از ديگر نكاتي كه در مورد جايگاه زنان در عصر هخامنشي ميتوان به آن اشاره كرد. برگزاري روز "زن" در ايران باستان بوده است كه در پنج اسفندماه سال بوده است. زنان در اين روز از شوهرانشان هديه ميگرفتند. در ايران باستان اين روز را به احترام فرشته پاك "سپندارمز" براي پيروي از صفات پاك جشن ميگرفتند و شادي پايكوپي ميكردند. ابوريحان اين جشن را، مژده گيران يا مزدگيران ناميده است كه البته اين رسم در آيين زرتشتي چندان با دوام نماند و كمتر خانواده ايراني و زرتشتي در ايران چيزي از اين مراسم ميدانند. در مورد نظام قضايي و رعايت عدالت كه از ويژگيهاي رفاه و تأمين اجتماعي است. در زمان هخامنشيان بسيار مدون و عادلانه بود. زيرا مجري قانون و دادگستري، مغان و پيشوايان مذهبي بودند كه نزد ايرانيان از فرزانگان و دانشمندان به شمار ميرفتند. در همين زمان برجعي تحت عنوان "محكمه اعلي" وجود داشت كه از هفت قاضي منتخب از نجيبزادگان تشكيل ميشد و محكمههاي محلي، نيز در سراسر كشور ايجاد شده بود تا از طولاني شدن محاكمهها جلوگيري كند. براي هر نوع محاكمه زمان معيني تعيين و همواره به طرفين پيشنهاد سازش از طريق داوري ميگرديد. به علت زيادي سوابق قضايي و طول و تفضيل قوانين گروه خاصي به نام "سخنگويان" قانون پيدا شدند كه مردم با آنان مشورت ميكردند و براي پيشبرد دعاوي از آنان كمك ميخواستند. در زمان هخامنشيان فقط موبدان دنجبا به مقام قضاوت نميرسيدند. بلكه عمل قضاوت و حتي انتخاب قضات به دانشمندان سالخورده نيز واگذار ميشد. رشوه دادن از گناهان بزرگ و مجازات آن اعلام بود. كمبوجيه دستور داد پوست قاضي اسدي را كندند و بر كرسي قضاوت وي كشيدند و فرزندش را بر آن تحت نشاندند تا پيوسته هنگام قضاوت سرگذشت پدر را به خاطر داشته باشد و از راه درست منحرف نشود. اگر كسي در محكمه محلي نميتوانست به حق خود برسد، ميتوانست به شاه رجوع كند. داريوش در يكي از كتيبههاي خود مينويسد: " به خواست اهورا مزدا من چنانم كه راستي را دوست دارم بدي را دوست نيستم چون مرا خشم مسلط شود با اراده سخت نگاه ميدارم برخويشتن سخت فرمان روا هستم در جاي ديگر مينويسد: " از دروغ روي گردانم، دوست ندارم ناتواني از حقكشي در رنج باشد هم چنين دوست ندارم كه به حقوق توانا به سبب كارهاي ناتوان آسيب برسد آنچه را كه درست است من آن را دوست دارم من بر خشم نيستم" داريوش مجموعه قوانيني تنظيم كرد كه آن را "دستورات نظامات خوب" ناميد كه تا دورترين نواحي كشور اجرا ميشد. چنانكه داريوش در كتيبه بيستون به آن اشاره ميكند كلمه "دات" كه امروزه به قانون ترجمه شده است. نخستين بار توسط داريوش در كليه 2500 كشور تحت الحمايه ايران رايج شد در همين مورد داريوش در كتيبهاي مينويسد: "خواست خدا در زمين، جنگ نيست. بلكه صلح نعمت و حكومت خوب است من در دل خود تخم كينه نمي كارم هر آنچه كه مرا به چشم آورد از خود دور ميسازم و با نيروي خود بر خشم چيره خواهم شد در جاي ديگر ميگويد:"آنكه گزند رساند وستم كند به اندازه گوشمالش ميدهم. نميخواهم كسي زيان برساند و كيفر نبيند. آنچه كسي در بندگي ديگر مرا بگويد مرا قانع نميكند مگر طبق قانون نيك گواه درست آورد و داوري شود. داريوش در وصيتنامهاش به خشايارشاه در قسمتهايي مينويسد: زنهار، زنهار هرگز هم مدعي و هم قاضي نشو. اگر از كسي ادعايي دارد موافقت كن تا يك قاضي بيطرف آن ادعا را مورد رسيدگي قرار و راي صادر نمايد زيرا كسي كه مدعي است اگر هم قاضي باشد ظلم خواهد كرد... عفو و سخاوت را فراموش نكن و بدان بعد از عدالت برجستهترين صفت پادشاهان عفو و سخاوتمندي است. ولي عضو بايد موقعي به كار بيافتد كه كسي نسبت به تو خطايي كرده باشد و اگر به ديگر خطا كرده باشد و تو عفو كني بدان ظلم كردهايي: زيرا حق ديگري را پايمال نمودهاي. آنچه در اين سند و ديگر اسناد مكشوفه ذكر شده بنابر شهادت مورخين فقط شعار نبوده بلكه در عمل اجرا شده زيرا الواح يافته شده نشان مي دهد كه مسوولان انجام وظايف دادگستري سخت به انجام رعايت عدالت و دادگري پايبند و به عمل در ميآوردهاند. كورورش براي نخستين بار در ايران دستور داد تا دادگاههاي محلي تاسيس شود و روزي در هر ماه براي بارعام به همه اقشار مختلف تعيين كرده بود تا شخصا بتواند با مردم به صورت مستقيم ديدار كند و مردم بتوانند مشكلاتشان را با وي رودررو در ميان بگذارند كه عمل در اصطلاح سياسي امرزوي، حركت دموكراتيك خوانده ميشود . درنتيجه نميتوانست حكومت فاسدي صورت بگيرد. البته مردم هم از اين فعاليتها حمايت مي كردند . درباره آموزش ديني و اخلاقي هخامنشيان فرزندان خود را ازكودكي به فراگرفتن ورزشهاي گوناگون و كارهاي دسته جمعي عادت ميدادند تا از اين راه حس همكاري و جوانمردي را درايشان ايجاد نمايند و در انجام وظايف اجتماعي و حفظ حقوق خود و ديگران كوشا باشند، از قوانين جمعي پيروي نمايند و آن را محترم دارند و گذشته از آن از انديشه و كردار نكوهيده در امان باشند زيرا مي دانستند: دل تهي، بدي جويد و دست تهي به گناه گرايد. اوستا در قبال مردم سه وظيفه بزرگ و اساسي را برعهده هر زرتشتي گذاشته است: 1. دشمن را دوست كن. 2. پليدي را پاكيزه بدار. 3. نادان را دانا گردان. - رسم اول مردمي و انسان دوستي را در دل بيدار و تقويت مي كند . - وظيفه بعدي وي تكليف مي دارد كه بكوشد تا با رفتار و كردار نيك خود و ديگران را پاك و منزه سازد و پليديهاي بيرون و درون ديگران را برداريد. - و سرانجامبه وظيفه بزرگ و اصلي انسان ميرسيم كه شركت و كمك به آموزش ديگران است بيسواد را سوادآموختن و بي دانش را دانش بخشيدن . دين زرتشت آموزش و پرورش نسلها را به صورت فريضهاي الهي طرح كرده است و در "ونديداد" ميگويد: "از سه راه به بهشت برين ميتوان رسيد: اول، دستگيري به نيازمندان و بينوايان . دوم، ياري كردن در ازدواج دو نفر بينوا. سوم، كوشش و كمك به تعليم و تربيت نوع بشر كه به نيروي دانش، شر و ستم اين دو آثار جهل از جهان رخت بربندند" داريوش در وصيتنامهاش به خشايارشاه مينويسد: "همواره حامي كيش يزدان پرستي باش، اما هيچ قومي را مجبور نكن كه از كيش تو پيروي نمايند و پيوسته و هميشه به خاطر داشته باش كه هركس بايد آزاد باشد و از هر كيش كه ميل دارد پيروي نمايد ." - در مورد نظام مالي و اداري ايرانيان در عصر هخامنشي، نخستين قوانين مالي منظمي در جهان آن دوران را در جهت توسعه امور مالي در كشورداري تنظيم كردند. در الواح مكشوفه تخت جمشيد كه ذكر ان گشت به طور بسيار دقيقي نام: خزانهدار، سركارگران، كارگران و زمانكار انجام شده آنها و بهاي آن محاسبه شده است . در تاريخ كشور ما، كوروش پادشاه هخامنشي از كساني بوده است كه روشهاي مديريت او در امور اداري و كشورداري به توسعه و تكامل اين علم كمك فراوان كرده است. در طرحريزي و پيشبيني عمليات و برنامهريزي كه اصل اول مديريت است . كوروش عقيده داشت كه "شبانگاه بايد به اين فكر بود كه صبحگاه چه كنيم و چون روز فرا رسيد بايد به اين انديشه باشيم كه شب را چگونه به صبح آوريم ." - علاوه بر اين نامه او به عنوان يكي از نخستين صاحبنظران درباره تقسيم كار بر مبناي تخصص "مشخص بودن فرمانها"، " مطالعه در حركات"، "طرح استفاده صحيح از جا و مكان و حمل و نقل مواد" در تاريخچه توسعه و تكامل مديريت ثبت شده است " داريوش هخامنشي بازرسان سلطنتي را براي نخستين بار در تاريخ به وجود آورد او اولين سازمان جاسوسي رسمي دنيا را جهت جلوگيري از فساد حكومتي و ستم به مردم و كنترل مرزها و امنيت داخلي به نام "چشم و گوش" شاه در هر ساتراپي به وجود آورد . اين سازمان با توجه به اعتمادي كه شاه به آنان داشت در تمام امور مملكتي اختيار نظارت غيرمحسوس داشتند و همين امر موجب ميشد تا ماموين حكومتي و اشراف و توانمندان نتوانند بر مردم ستم كنند. مبارزه داريوش با فساد و رشوه آنچنان شديد بود كه تاثيرش را تا سالها بر نظام اداري ايران باقي ماند . نگهداري از 20 تا [1] بود (خشتروبان به منزله استانداران اموزي و يا والي در زمان صفويه بودند و تمام قدرت اداري و قضايي در دست او بود همچنين حفظ امنيت ب وصول ماليات و نظارت بر دادگستري كه به دست امراي محلي بود نيز از وظايف والي استاندار بود . 30 ساتراپي كه به منزله ايالت بودند و در هر يك فردي به نام "خشترويان" يعني تعيين شده ساترايي منطقهايي را در برميگرفت كه طي تاريخ شكل گرفته بودو ساكنان آن از نظر مردم شناسي يعني از لحاظ فرهنگي و آداب و رسوم مشابه بودند . در مورد امور ماليه داريوش براي هرايالتي يك ماليات جنسي و نقدي مقرر داشت. سپاه ايران در اين دوره به صورت مرزي اداره ميشد و همچنين تعداد سپاهيان و پادگانهاي هر ساترايي تعيين گرديده بود. داريوش در ادامه اقدامات اصلاحي خويش دستور تنظيم و استاندارد شدن اوزان و مقياسها را صادر كرد و جمعآوري ماليات و پرداختها را قاعدهمند كرد . ضرب سكه نقره به شكل به صورت گسترده و رسمي در همين عصر و با يك وزن استاندارد شده ه دستور او رايج شد. فهرست خزانهداران تختجمشيد از سال 490 ق.م در الواح تختجمشيد ثبت شده است. به طور مثال شخصي به نام "بردكمه" از سال 490 تا 446 ق.م عنوان خزانهدار كل ايران را داشته و جيره ماهيانه بسيار زيادي كه ثبت شده نشان ميدهد از اهميت فوقالعادهايي برخوردار بوده وطبق اسناد تنها خزانهداري بوده كه اين مدت طولاني سمت خويش را حفظ كرده است. در كنار اين خزانهدار اصلي خزانهدارهاي ديگري بودهاند كه در مواقع ضروري از آنها استفاده ميگرديده است . در آن دوران سيستم اداري و مالي دقيقي طراحي و اجرا شده بود به طوري كه حتي نام انبارداران قسمتهاي مختلف بيست و پنج ساتراپي ايران و چند پادشاه بعد از داريوش به خوبي معلوم است . گمرك براي نخستين بار به معناي امروزي آن در تمام شهرهاي بزرگ ايران به دستور داريوش اول برپا شده بود و كليه كالاهايي كه وارد يا خارج ميشدند مشمول اخراج ميشدند. پادشاهان هخامنشي جهت امور مملكتي از هياتي از مشاوران حكومتي استفاده مي كردند و در كنار آن در امور مالي و سياسي و... از خشتروبان نيز نظر مشورتي ميخواستند چنانكه پولياس در كتاب تاريخ خود در فصل يازدهم بند سه همين نكته را اشاره ميكند و بيان مينمايد كه : داريوش نخستين كسي است كه ميزان خراج پرداختي اقوام خود را تعيين كرد و در تعيين ميزان آن از نظر استانداران استفاده كرد و ميزان خراج را پس از مشورت به نصف كاهش داد . همچنين جهت بايگاني اسناد خزانه مركزي تأسيس شد و اسناد چندين دهه در يك تالار بزرگ در تخت جمشيد بايگاني ميشد. اينها و موارد منعقد ديگر به خوبي نشان ميدهد كه نظام اداري عظيمي كه در زمان هخامنشيان به وجود آمده يك هدف اصلي داشته و آن جلوگيري از فساد و ايجاد نظم و حركت ه سوي توسعه يافتگي و رفاه و تامين اجتماعي و بهزيستي مردم در قلمرو خويش تا چندين دهه، مردم در آن دوران نسبت به مردمان هم عصر خويش از رفاه بيشتري برخوردار بودهاند . زيرا مشاركت مردم در برنامههاي رفاهي هخامنشيان، نظم، مسووليتپذيري حاكمان، سيستم اداري منظم، فقدان فسد به صورت گسترده در حكومت و همچنين برنامهريزي دقيق در كليه امور از مهمترين عوامل توسعه رفاه و تامين اجتماعي است كه در آن روزگار وجود داشته است . از اينرو دوران حكومت هخامنشيان بدون شك يكي از درخشانترين دوراني بوده است كه مردم به چشم ديدهاند حكومتي كه در جهت توسعه و رفاه مردم اين سرزمين تلاش فراواني از خود بروز دارند و صفحات درخشاني را از خود بيادگار گذاردند . - درباره توسعه و گسترش آموزش و پرورش كه از عوامل اصلي و اساسي رفاه و تامين اجتماعي است هخامنشيان كوشش بسيار زيادي به عمل آوردند و برخلاف تصور چنانكه منابع تاريخي نشان مي دهدعموم مردم از آموزش و تحصيلات برخوردار بودند و مانعي براي تحصيل كسي وجود نداشت . البته فرزندان طبقه اشراف و بالاي جامعه از آموزشهاي متفاوتي برخوردار بودند كه عملا توسط قشر پايين جامعه دسترسي به آن امكان پذير نبود . همانطوري كه امروز هم وجود دارد . وظيفه تعليم و تربيبت در اوايل حكومت هخامنشيان برعهده موبد موبدان و روحانيون مذهبي بود و پس از آن به تدريج اقشار ديگر جامعه از جمله دانشمندان به اين حوزه وارد شدند. تربيت كودكان و نوجوانان در اين دوره بيشتر با اين هدف صورت ميگرفت كه آنان را دلير و فداكار و خردمند و مفيد به حال كشور پرورش دهند . در نظام آموزشي عصر هخامنشي فرد ايراني ميبايست چنان پرورش مييافت كه براي جامعه عضو مفيد و سودمند باشد و منظور از تربيت آن بود كه جوانان را دلير و فداكار، خردمند و آراسته به زيور اخلاق و بالاخره مفيد به حال كشور و جامعه بار آيند. در پندنامه "آذرباد ما را اسپندان " آمده است . اگر تو را فرزند خردسال باشد او را به دبستان بفرست زيرا افروغ دانش چون ديده روشن و بيناست . آوزگاران را "ايثيراپائيتي " (Aethrapaiti) يا هيربد دانشمند مي خواندند و هر يك پنجاه تن شاگرد بين هفت تا پانزده سالگي سپردند و آنان مي بايستي روزي هشت ساعت به فرا گرفتن درس بپردازند. معلم كسي بود كه از دانش و آگاهي لازم برخوردار باشد و همواره به مطالعه بپردازد . اي زرتشت مقد كسي را معلم بخوان كه تمام شب مطالعه كند او از خردمندان درس بياموزد تا ازتشويق خاطر فارغ گردد و در سر پل صراط با قوت قلب باشد و به عالم مقدس روحاني يعني بهشت نائل گرد. معلمان نيز به چند رشته و مرتبه تقسيم ميشدند: - معلمين ديني، سوادآموزي، تربيت بدني و معلمان علوم ديگر مانند معلمين ساب علمالاشياء، كشاورزي و... - معلمان ديني را مغان و هيربدان يا "آثراوان" يا دو "فرهنگ خوانان"و اندرزپتان و همچنين معلمان در باري و معلمان عمومي كه آنان نيز بر حسب سن و خصوصيات دانش آموزان تعيين ميشدند . براي تربيت و آموزش اطفال از ميان پيران و اشخاصي را انتخاب مي كردند كه بتواند اخلاق آنان را نيز پرورش دهد و براي نوجوانان از ميان مردان و براي مردان اشخاصي را كه بتوانند آنان را براي شناسايي و رعايت احكام و دستورات حكومت آماده تر كند و براي پسران نيز از ميان خودشان اشخاصي را براي سرپرستي انتخاب مي نمودند. اولين مراكز آموزشي در ايران باستان دوران هخامنشي، آتشكدهها بود و چنانچه نظامي ميگويد : چنين بود رسم اندر آن روزگار كه باشد در آتشگه آموزگار كه از حدود يكصد و چند آتشكده به اين امر مهم اختصاص داشته است. از جمله مدارس ديگر كه در دوره هخامنشي وجود داشته و بعدها در زمان ساسانيان شاهد آن هستيم ، مدراس "رها" و ديگري "نصين" است 40. از تعداد شاگردان اين مدارس كه در حدود هشتصد نفر ذكر شده ميتون به تشكيلات منظم و سازمان مجهز آنها پي برد . علاوه براين مدراس ديگري با تنوع و گوناگوني بيشتر چون مداس، فني و حرفهاي و همچنين حوزههاي فلسفي، مانوي،مزدكي، زرتشتي، يهودي و مدارس علمي و ادبي چون پزشكي، رياضي، نجوم و ... وجود داشته كه زمينه را براي پيدايش اين دانشگاه جنديشاپور را بعدها فراهم كرده است . دانش آموزان و شاگردان در ايران باستان از چند نظر به چند رشته تقسيم نمودهاند: 1. دانشآموزان خاص كه شامل: شاهزادگان و بزرگزادگان(اشراف) و درباريان، ساتراپ شهربانان، دبيران، افسران ارشد، بود كه علوم جنگي و سياسي و كشور داري را ميآموختند. 2. دانشآموزان حرفهاي كه شامل فرزندان مغان، هيربدان و موبدان بودند علوم ديني را فرا ميگرفتند و فرزندان پيشهوران و اصناف و صنعتگران و كشاورزان و غيره كه هريك فنون وصنايع پدري را ميآموختند. 3. دانشآموزان عمومي كه شامل فرزندان آموزگاران، كارمندان، بازرگانان كه آموزش فرهنگي، اداري و اقتصادي كشور را ميآموختند. از چگونگي كامل دانشگاهها و مراكز آوزش عالي در دوران هخامنشي به علت از بين رفتن مدارك اطلاع كاخي در دست نيست ولي شواهد باقي مانده وجود آموزش عالي را در اين زمان همانطور كه گفته شد تاييد ميكند . زيرا در اوايل عهد هخامنشي مكتبهاي سده در اكباتان و ديگر درسارد و سمرقند تأسيس شده كه گفته ميشود در آنها پزشك، دبير، كاهن پرورش مييافتند و احتمال دارد كه غير از اينها مدراس ديگري وجود داشته كه جز آنها به زمان كنوني نرسيده است . گفتهاند كه يكي از قديميترين مدارس، ايرانين باستان، مكتب اكباتان است اين مدرسه يكصدسال پس از زرتشت توسط يكي از شاگردان او تأسيس گرديد و با يكصد شاگرد به درمان كردن مردم ميپرداختند. فلوطرحس نوشته است كه در مكتب سده و اكباتان كه شخصا به آن راه يافته بود حكمت، نجوم، طب، جغرافيا تعليم داده ميشد و يكصد شاگرد در آن به تحصيل مشغول بودند 43. در دروه هخامنشي علاوه بر دانشكدهاي براي تحصيل طب در سائيس مصر چند مدرسه عالي مهم نيز در شهرهاي بورسيبا ، ميلت و از ارخويي تأسيس گرديد به علاوه در آذربايگان، ري و بلخ نيز محققاتي وجود داشته است . تحصيل در مدرسه معمولا از سن هفت سالگي تا چهارده، پانزده سالگي ادامه مييافت و كودكان و نوجوانان خواندن و نوشتن و علوم مقدماتي و اوليه را در محيط آموزشگاه فرا ميگرفتند. مدرس عمومي در نقاط مسكوني و در نزديكي محل كسب بازار و محل زندگي اكثريت ساخته ميشد تا كليه مردم و فرزندانشان به راحتي بتوانند از آن برخوردار شوند . در كتاب يونان و بربرها در مورد محمل مردسههاي ايرانيان باستان چنين نوشته شده كه ايرانيان براي مدرسه جايگاه مخصوص دارند كه جايگاه آزادي ناميده ميشود . درباره چگونگي گذران اوقات فراغت كه يكي از عوامل مهم در بهبود و توسعه رفاه و تامين اجتماعي و از دغدغه مهم كنوني كشورهاي توسعه يافته است هخانشيان در دوران باستان اقدامات بسيار مهمي انجام داده و كوشيدهاند تا هر چه بيشتر و بهتر زندگي مردم به شادي و رفاه بگذرد به همين لحاظ علاوه بر جشنهاي سالانه در هر ماه حداقل يك روز را به جشن و پايكوبي و شادي و تفريح ميپرداختند. ايرانيان باستان روزهاي بسياري از سال را شادمانه جشن ميگرفتند و در اين روزها با مراسمي دلانگيز و شاديآفرين فرشتگان نيكي را تقديس و اهورامزا را ستايش ميكردند. به همين جهت است كه در اكثر كتيبههاي ايران باستان با چنين مضاميني روبرو ميشويم اهوارامزدا مردم را آفريد . و از خداي بزرگ و يكتا كه به شهر شادي ارزاني فرمود، سپاسگزاري شده است . تعداد جشنها درايران باستان زياد و رسم برا ين بود كه كليه جشن را با پرستش اهوارامزدا آغاز مينمودند. بدين معني كه پيش از شروع برنامههاي اصلي جشن دعايي از اوستا خوانده و سپس برنامه اصلي جشن آغاز ميگرديد. از بسياري جشنها در ايران باستان چنين پيداست كه ايرانيان براي شاديهاي زندگي ارزش فراوان قائل بودند و طبع انساني و روح دادگري و بيزاري از خونريزي و گرايش به راستي و درستي كرداري و مهرباني خود دليل بارزي بر طبع لطيف و شادي آفرين نياكان ما ميباشد. همانطور كه گفته شد، جشنهاي ايران باستان از دو دسته بزرگ، سالانه و ماهيانه تشكيل ميشد كه جشنهاي سالانه به ترتيب درجه اهميت و بزرگداشت عبارتند از: 1- جشن نوروز يا جشن بهاران 2- جشن مهرگان كه از اول مهر تا 30 روز تمام جشن برپا ميكردند اين عيد به مناسبت پيروزي فريدون بر ضحاك ماردوش است . 3- جشن سده يا سدك كه به مناسبت سپري شدن صد روز از زمستان برپا ميشد و به نام جشن پيدايش آتش معروف است . 4- جشن زايش آشوزرتشت كه در روز ششم از ماه فروردين برپا ميشد و روز خانوارده بود زيرا در اين روز مشيه و مشياد مرد و زني كه در آيين مزديستي مانند آدم و حوا ميباشند به دنيا آمدهاند . 5- جشنهاي گامان بار، كه در شش نوبت و هر نوبت به مدت پنج روز يعني روي هم يك ماه در هر سال برگزار ميشده است . 6- جشن سيرسور كه در روز چهاردهم دي ماه به منظور دفع آفات شيطاني و امراض گوناگون برگزار ميشد و آن را سير سور ميگفتند . 7- جشن پنجه يا پنجه درديده كه در اواخر ماه دوازدهم برگزار ميگرديد و براي شادي روان گذشتگان و دستگيري از مستمندان پرداخته ميشد و با خواندن سرودهايي از اوستا، آمرزش و رستگاري نياكان خود را از اورمزد توانا مي خواستند. اما جشنهاي ماهيانه بدين ترتيب بود كه چون نام هر يك از روزها با نام همان ماه همزمان و مطابق ميشد، آن روز را جشن ميگرفتند پس در هر ماه يك روز مخصوص جشن ماهيانه بود به جز ماه دي كه سه جشن داشتند. بنابراين با توجه به صورت اسامي روزهاي جشنهاي ماهيانه از اين قرار بوده است: 1. نوزدهمين روز در فروردين ماه جشن فروردينگان 2. سومين روز در ارديبهشت جشن ارديبهشتگان 3. ششمين روز خورداد ماه جشن خوردادگان 4. سيزدهمين روز در تيرماه جشن تيرگان 5. هفدهمين روز در امردادماه جشن امردادگان 6. چهارمين روز در شهريورماه جشن شهريورگان 7. شانزدهمين روز در مهر ماه جشن مهرگان 8. دهمين روز در آبان ماه جشن آبانگان 9. نهمين روز در آذرماه جشن آذرگان 10. هشتمين روز در ديماه جشن ديگان 11. پانزدهمين روز در ديماه جشن ديگان 12. بيست و سومين روز در ديماه جشن ديگان 13. دومين روز در بهمنماه جشن بهنمگان 14. پنجمين روز در اسفندماه جشن اسفندگان خلاصه آن كه ايرانيان باستان در عصر هخامنشي با فرهنگ و تمدن درخشان خود كه گنجينه عظيمي از هنر، انديشه، اخلاق، فرزانگي، آداب و رسوم و سنن است همواره با اقدامات موثر و گوناگوني كه در جهت رفاه و تامين اجتماعي مردم اين سرزمين به عمل آورند، كوشيدند تا اين مهم و حياتي را در ميان مردم به بهترين نحو به اجرا درآورند زيرا دريافته بودند كه به- زيستن سر بقا و توسعه جامعه و كور به سوي تعالي است و تا اين مهم حاصل نيايد جامعه توسعه نمييابد و حكومت دوام نميآورد . بدين منظورآنان با استفاده از تمام عوامل ممكن كه شرح آنها گذشت تلاش كردند تا حداكثر رفاه و بهزيستي و امنيت اجتماعي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي و... را در جامعه به وجود آورند . علاوه بر آن كوشيدند تا فرد ايراني را چنان پرورش دهند كه براي جامعه عضو مفيد و سودمندي باشد و وظايف خود را در قبال ميهن به انجام برساند و با عادت دادن كودكان و جوانان به كارهاي دسته جمعي حس همكاري و جوانمردي را در ايشان ايجاد نموده و در انجام وظايف اجتماعي و حفظ حقوق خود و ديگران كوشا باشند، از قوانين جمعي پيروز نمايد آن را محترم دارد و گذشته از آن از انديشه و كردار نكوهيده در امان باشند. زيرا مي دانستند كه "دل تهي بدي جويد و دت تهي به گناه گرايد" از اين رو برماست كه ميراث فرهنگي و بزرگان گذشته را مقدس و محترم شماريم بدينوسيله از خودبيگانگي و فرار مغزها در جامعه جلوگيري نماييم . منابع و مآخذ: 2-1- دكتر محمدمحمدي – فرهنگ و تمدن پيش از اسلام و آثار آن در تمدن اسلامي – دانشگاه تهران 1353 ص 19 3- ر.ش به كتابهاي تامين و رفاه اجتماعي – دكتر محمد آراسته خو – دانشگاه پيام نور – 1383 تمام كتاب 4- عل اصغر حكمت – آموزش در ايران باستان – انتشارات موسسه تحقيقات و برنامهريزي علمي آموزشي 1350 ص 39 5- پيربريان – امپراطور هخامنشي – ترجمه ناهيد فروغان – نشر قطره 1381 6- دكتر اسماعيل دولتشاهي – تاريخ عمومي - دانشسراي عالي 1334 – ص 65-64 7- پيير بريان – همان و حكمت – همان ص 89 8- مرتضي راوندي – تاريخ اجتماعي ايران جلد 5 - ص 726-723 9- مرتضي اروندي – تاريخ اجتماعي ايران جلد 6 – نشر ناشر – 1363 – ص 18 10- بديع آيه كوثر – سنگ نبشتهها سخن ميگويند – روابط عمومي ستاد بزرگ ارتشباران تهارن ص 111-110 و 132- 131 11- حكمت – همان ص 80 12- حكمت – همان ص 80 13- حكمت – همان ص 143 14- حميد نيرنوري- سهم ايران در تمدن جهاني – شركت ملي نفت ايان – سال 1345 ص 118 15- محمدجواد مشكور – تاريخ مردم اوراتور – نشريه شماره يك انجمن فرهنگي و هزار ايران– 1331- ص 5 و همان ص 146
عکس دختر , عکس دختر ایرانی , عکس ایرانی , عکس بازیگران ایرانی , عکس بازیگر ایرانی, عکس زنان ایرانی, عکس زیباترین دختر ایرانی, عکس پسر ایرانی, عکس پسران ایرانی ، u;s nojv , u;s nojv hdvhkd , u;s hdvhkd
:: بازدید از این مطلب : 325
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نوشته شده توسط : عکس دختر ایرانی
عصر موسیقی در عصر هخامنشیان
دولت هخامنشی نخستین دولت معتبر و بزرگترین امپراطوری قدیم دنیاست دولت هخامنشی توسط کوروش کبیر تشکیل گردید دولت هخامنشی با اقتدار خود ملل متمدن قدیم را به صورت یک حکومت درآورد و با تمرکز قدرت و وضع قوانین عادلانه و تشکیلات منظم و استقرار نظم و امنیت و دادن آزادی به ملل تابعه و ایجاد خطوط و راههای سراسری به وسیله خود توانستند با استفاده از روح زیبا پسند و لطیف خود عناصر اساسی تمدن ها را با داشته های خود تلفیق کنند و اصالتی انکار ناپذیر به هنر خود ببخشند و در پویایی و انتشار آن تلاش کنند این انتشار پویایی خدمات گرانبهایی برای عالم انسانیت در بر داشت همانگونه که امروز ما با سر افرازی ابراز میکنیم که هنر نزد ایرانیان است و بس یکی از این هنرها که در ایران قدیم به آن توجه شد و شکوفا گردید هنر موسیقی است کهن ترین آثار شعر و هنر موسیقی ما ریشه در نژاد آریایی دارد از موسیقی قدیم آریاییها پیش از عصر هخامنشی به واسطه نبودن خط و کتابت و نداشتن مدارک اطلاعی در دست نیست اما واضح است که اقوام آریایی نیز همچون سایر اقوام هم عصر خود برای بیان احساسات و رنجها و شوق های خود نغمه سرایی می کردند و گاهی به آنها عواطف و هیجانات خود را می افزودند این هنر آریاییها بوده است که دستخوش عواطفی که ذکر شد قرار گرفت و هنر ظریف این قوم دچار حوادث ناگوار شد و در آخر روبه خرابی گام برداشت اما دولت هخامنشی هزاران سال عشق و زیبایی ایرانیان را باور کرد و سعی در گرد آوری آن داشت. قسمتی از اطلاعات ما درباره موسیقی قدیم ایران را روایات تاریخ نویسان یونانی و کتب مذهبی و نوشته های مورخین ایرانی دوره اسلامی و روایات شاهنامه فردوسی و اشعار سایر شعرا و مختصر آلات و ادوات موسیقی که در کاوشها دیده شده و به دست آمده است تشکیل میدهد هرودت میگوید ایرانیها هنگام غذای شاهانه موسیقی نمی نواختند ولی عده زیادی موسیقی دان در دربار میزیستند و نیز میگوید در ایران هنگام نذر و قربانی یکی از موبدان حاضر شده و سرودهای مقدس میخواند در سیاست نامه فیثاغورث نیز آمده هنگام تاج گذاری داریوش ۳۶۰ دختر از ایالات و ولایات ایران به پایتخت آمده همگی هماهنگ آواز مناسب حال میخواندند در دربار هخامنشیان خوانندگان و نوازندگان کشورهای تابعه مانند مصر و بابل بودند و به طوری که نوشته اند در جنگ ایسوس پس از شکست داریوش سوم از اسکندر ۳۲۰ نوازنده و خواننده جز اسرا به دست سرداران اسکندر افتادند آلات و ادوات موسیقی عصر هخامنشی در قبل از اسلام بسیار متنوع بوده است از جمله این آلات میتوان ذکر کرد:نقاره زدن یا نوبت زدن با آلات و ادوات مختلف از یادگارهای قدیم ایران است که طلوع و غروب خورشید را با آن استقبال و بدرقه میکردند در دوره هخامنشی به طور کلی دو نوع اسباب و آلات موسیقی (بزمی ـ رزمی)داشته اند که در نوبت زدن صبح و شام و مواقع ماتم و سرور و اعیاد و فتح و جنگ و دیگر تشریفات مینواختند از قبیل :شیپورـ نی ـ بربط ـتنبک ـ کوس ـکرنا ـسرنا ـطبل ـ دهل ـ جلجل ـ تبیره ـ خرمهره و گاودم و... منابع:۱ـتاریخ موسیقی ایران ـ حسن مشحون ـ نشر فرهنگ نو ۲ـ فرهنگ موسیقی ایران ـ سازمان میراث فرهنگی ـ بهروز وجدانی ۳ـ سرگذشت موسیقی ـ روح انگیز راهگانی ـ انتشارات پیش رو
عکس دختر , عکس دختر ایرانی , عکس ایرانی , عکس بازیگران ایرانی , عکس بازیگر ایرانی, عکس زنان ایرانی, عکس زیباترین دختر ایرانی, عکس پسر ایرانی, عکس پسران ایرانی ، u;s nojv , u;s nojv hdvhkd , u;s hdvhkd
:: بازدید از این مطلب : 344
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نوشته شده توسط : عکس دختر ایرانی
سیزده بدر تیر روز از فروردین ماه برابر با 13 فروردین در گاهشماری ایرانی سخن پیرامون جشن «سیزده بدر»، همانند دیگر جشن های ملی و باستانی ایران، نیاز به پژوهش زیاد و مقدمه چینی ای طولانی دارد، به ویژه جشنی با این گستره ی برگزاری و سابقه ی طولانی که این پهنه و زمان تغییراتی ژرف در آیین ها و مراسم ویژه ی این روز ایجاد کرده است. در این راستا کوشش بر این بوده است تا خردورزانه ترین و مستندترین گفتارها، نوشتارها و نگرش ها را در این زمینه گردآوری کنیم. بهتر است در آغاز، پیشگفتاری پیرامون عدد 13 و روز سیزدهم و اینکه آیا این عدد و این روز در ایران و فرهنگ ایرانی نحوست داشته یا نه فراهم آوریم :نخست باید به این موضوع توجه داشت که در فرهنگ ایرانی، هیچ یک از روزهای سال «نحس» و «بدیومن» یا «شوم» شمرده نشده، بلکه چنانچه می دانیم هر یک از روزهای هفته و ماه نام هایی زیبا و در ارتباط با یکی از مظاهر طبیعت یا ایزدان و امشاسپندان داشته و دارند،(نگاه کنید به نام روزهای ماه) و روز سیزدهم هر ماه خورشیدی در گاهشماری ایرانی نیز «تیر روز» نام دارد که از آن ِستاره ی تیشتر، ستاره ی باران آور می باشد و نیاکان فرهیخته ی ما از روی خجستگی، این روز را برای نخستین جشن تیرگان سال، انتخاب کرده اند. همچنین در هیچ یک از متون کهن و هیچ دانشمند و نویسنده ای، از این روز به بدی یاد نکرده اند بلکه در بیشتر نوشتارها و کتاب ها، از سیزدهم نوروز با عنوان روزی فرخنده و خجسته نام برده اند. برای نمونه کتاب «آثار الباقیه» جدولی برای سعد و نحس بودن روزها دارد که در آن جدول در مقابل روز سیزدهم نوروز کلمه ی «سعد» به معنی نیک و فرخنده آورده شده است. اما پس از حمله ی تازیان به ایران از این رو که اعراب هفت روز در هر ماه را نحس می دانستند و سیزدهمین روز از هرماه نیز جز این روزها بوده، روز سیزدهم فروردین را هم به اشتباه نحس خواندند. برای مثال دو بیتی ای از «ابونصر فراهی» هست که نحوست روزهای هر ماه را بیان می کند : هفت روزی نحس باشد در مهی زان حذر کن تا نیابی هیچ رنج سه و پنج و سیزده با شانزده بیست ویک وبیست وچهار وبیست وپنجاز سویی دیگر پس از نفوذ فرهنگ سامی نوبت به رخنه ی فرهنگ اروپایی در زمان حکومت صفویان رسید که در این فرهنگ نیز عدد 13 را نحس می دانستند، و هنوز هم با پیشرفت های علمی و فن آوری پیشرفته اروپا، این خرافات عمیقا در دل بسیاری از اروپاییان وجود دارد که در مقایسه با خرافات شرقی، شمارگان آن ها کم نیست و مثال های بسیار دیگری مانند «داشتن روزی بد با دیدن گربه ی سیاه رنگ»، «احتمال رویدادی شوم پس از رد شدن از زیر نردبام» یا «شوم بودن گذاشتن کلید خانه روی میز آشپزخانه»، «خوش شانسی آوردن نعل اسب» و بسیاری موارد خرافی دیگر که خوشبختانه تا کنون وارد فرهنگ ما نشده اند و برای ما خنده آور هستند. اما تنها چیزی که در فرهنگ ایرانی می توانیم درباره ی عدد سیزده پیدا کنیم، «بد قلق» بودن عدد 13 به خاطر خاصیت بخش ناپذیری آن است.(این خود نشانه ای از دانش بالای ایرانیان از ریاضی و به کارگیری آن در زندگی روزمره است.) اما وقتی درباره ی نیکویی و فرخندگی این روز بیشتر دقت می کنیم منابع معقول و مستند با سوابق تاریخی زیادی را می یابیم. همان طور که گفته شد سیزدهم فرودین ماه که تیر روز نام دارد و متعلق به فرشته یا امشاسپند یا ایزد سپند (مقدس) و بزرگواری است که در متون پهلوی و در اوستا تیشتر نام دارد و جشن بزرگ تیر روز از تیر ماه که جشن تیرگان است به نام او می باشد. فروردین ماه نیز که هنگام جشن و سرور و شادمانی و زمان فرود آمدن فروهرها است. و تیر روز از این ماه نخستین تیر روز از سال می باشد در میان ایرانیان باستان بسیار گرامی بوده و پس از دوازده روز جشن که یادآور دوازده ماه سال است، روز سیزدهم را پایان رسمی روزهای جشن نوروز می دانستند و با رفتن به کنار جویبارها و باغ و صحرا و شادی کردن در واقع جشن نوروز را با شادی به پایان می رساندند و به قول امروزی ها «حسن ختامی بود بر بزرگ ترین جشن سال». در کتاب « المحاسن و الاضداد » گفته شده : «... در صحن کاخ سلطنتی دوازده ستون از خشت خام برپا می کردند که در هریک از آنها یکی از حبوبات دوازده گانه را می کاشتند و کـُشتی که از پشم گوسفند بافته می شود، شش قسمت است که هر قسمت دوازده رشته می شود که بطور مجموع هفتاد و دو نخ می شود، می بستند.» عدد شش اشاره است به شش گاههنبار و عدد دوازده به یاد دوازده ماه است و هفتادودو هم به هفتادودو فصل یسنا اشاره است. تاریخچه ی سیزده بدرهمانطور که پیشینه ی جشن نوروز را از زمان جمشید می دانند درباره ی سیزده به در (سیزده بدر) هم روایت هست که : «... جمشید، شاه پیشدادی، روز سیزده نوروز را در صحرای سبز و خرم خیمه و خرگاه بر پا می کند و بارعام می دهد و چندین سال متوالی این کار را انجام می دهد که در نتیجه این مراسم در ایران زمین به صورت سنت و آیین درمی آید و ایرانیان از آن پس سیزده بدر را بیرون از خانه در کنار چشمه سارها و دامن طبیعت برگزار می کنند ...» اما برای بررسی دیرینگی جشن سیزده بدر از روی منابع مکتوب، تمامی منابع مربوط به دوران قاجار می باشند و گزارش به برگزاری سیزده به در در فروردین یا صفر داده اند، از همین رو برخی پژوهشگران پنداشته اند که این جشن بیش از یکی دو سده دیرینگی ندارد اما با دقت بیشتر در می یابیم که شواهدی برای دیرینگی این جشن وجود دارد. همانطور که پیش از این گفته آمد، تنوع و گوناگونی شیوه های برگزاری یک آیین، و دامنه ی گسترش فراخ تر یک باور در میان مردمان، بر پایه ی قواعد مردم شناسی و فرهنگ عامه، نشان دهنده ی دیرینگی زیاد آن است. همچنین مراسم مشابه ای که به موجب کتیبه های سومری و بابلی از آن آگاهی داریم، آیین های سال نو در سومر با نام «زگموگ» و در بابل با نام «آکیتو» دوازده روز به درازا می کشیده و در روز سیزدهم جشنی در آغوش طبیعت برگزار می شده. بدین ترتیب تصور می شود که سیزده بدر دارای سابقه ای دست کم چهار هزار ساله است. 
شیوه های برگزاری و مراسم سیزده بدرهمانگونه که اشاره شد شیوه های برگزاری این جشن و همچنین مراسم و آداب این روز بسیار متفاوت و گسترده می باشد که در اینجا به تفصیل نمی توان به آنها پرداخت، اما همانطور که می دانیم سیزدهم فروردین تیشتر روز می باشد و آغاز نیمسال دوم زراعی، و مردمان ایرانی برای نیایش و گرامیداشت تیشتر، ایزد باران آور و نوید بخش سال نیک به کشتزارها و مزارع خود می رفتند و در زمین تازه روییده و سرسبز و آکنده از انبوه گل و گیاهان صحرایی به شادی و ترانه سرایی و پایکوبی می پرداختند و از گردآوری سبزه های صحرایی و پختن آش و خوراکی های ویژه غافل نمی شدند. بخشی دیگر از آیین های سیزده بدر را هم باورهایی تشکیل می دهند که به نوعی با تقدیر و سر نوشت در پیوند است. برای نمونه فال گوش ایستادن، فال گیری (به ویژه فال کوزه)، گره زدن سبزی و گشودن آن، بخت گشایی (که درسمرقند و بخارا رایج است) و نمونه های پرشمار دیگر ... 
علاوه بر این ها آیین های سیزده بدر مانند چهارشنبه سوری و نوروز، پر شمار، زیبا و دوست داشتنی است، بازی های گروهی، ترانه ها و رقص های دسته جمعی، گردآوری گیاهان صحرایی، خوراک پزی های عمومی، بادبادک پرانی، سوارکاری، نمایش های شاد، هماوردجویی جوانان، آب پاشی و آب بازی بخشی از این آیین هاست که ریشه در باورها و فرهنگ اساطیری دارند. از جمله شادی کردن و خندیدن به معنی فروریختن اندیشه های پلید و تیره، روبوسی نماد آشتی، به آب سپردن سبزه ی سفره ی نوروزی نشانه ی هدیه دادن به ایزد آب «آناهیتا» و گره زدن علف برای شاهد قرار دادن مادر طبیعت در پیوند میان زن و مرد، ایجاد مسابقه های اسب دوانی که یادآور کشمکش ایزد باران و دیو خشک سالی است. 
علف گره زدنافسانه ی آفرینش در ایران باستان و موضوع نخستین بشر و نخستین شاه و دانستن روایاتی درباره ی «کیومرث» دارای اهمیت زیادی است، در «اوستا» چندین بار از کیومرث سخن به میان آمده و او را نخستین پادشاه و نیز نخستین بشر نامیده است. گفته های «حمزه ی اصفهانی» در کتاب «سِنی ملوک الارض و الانبیاء» صفحه های 23 تا 29 و گفته های «مسعودی» در کتاب «مروج الذهب» جلد دوم صفحه های 110 و 111 و «بیرونی» در کتاب «آثار الباقیه» بر پایه ی همان آگاهی است که در منبع پهلوی وجود دارد که : «مَشیه» و «مَشیانه» که دختر و پسر دو قلوی کیومرث بودند، روز سیزدهم فروردین برای نخستین بار در جهان با هم ازدواج کردند. در آن زمان چون عقد و نکاحی شناخته نشده بود ! آن دو به وسیله ی گره زدن دو شاخه ی «موُرد»، پایه ی ازدواج خود را بنا نهادند و چون ایرانیان باستان از این راز به خوبی آگاهی داشتند، آن مراسم را به ویژه دختران و پسران دم بخت انجام می دادند، امروزه نیز دختران و پسران برای بستن پیمان زناشویی، نیت می کنند و علف گره می زنند. این رسم از زمان «کیانیان» تقریبا فراموش شد و در زمان «هخامنشیان» دوباره آغاز شد و تا امروز باقی مانده است. در کتاب «مُجمل التواریخ» چنین آمده است : «... اول مردی که به زمین ظاهر شد، پارسیان آن را «گل شاه» نامیدند، زیرا که پادشاهی او الا بر گل نبود، پس پسر و دختری از او ماند که مشیه و مشیانه نام گرفتند و روز سیزده نوروز با هم ازدواج کردند و در مدت پنجاه سال هیجده فرزند بوجود آوردند و چون مُردند، جهان نود و چهار سال بی پادشاه بماند.» 
همانگونه که شباهتی بین چارشنبه سوری و نوروز امروزی متداول در تهران و شهرهای بزرگ، با شیوه های اصیل و کهن آن وجود ندارد، سیزده بدر امروزی نیز تنها نامی از یک جشن کهن را برخود داشته و هیچ شباهتی به آیین کهن و یادگار نیاکان ما ندارد. نحوه ی اجرای این جشن، مانند بسیاری از دیگر آیین های ایرانی، عمیقا از شیوه ی اصیل و باستانی خود دور شده است و به شکل فعلی آن، دارای سابقه ی تاریخی در ایران نیست. اگر در گذشته مادران و پدران ما، سبزه های نوروزی خود را در این روز به صحرا می برده و برای احترام به زمین و گیاه، آن را در آغوش زمین می کاشته اند، امروزه ما آن را به سوی یکدیگر پرتاب می کنیم و تکه تکه اش می کنیم. سیزده بدرِ پیشینیان ما، روزی برای ستایش تیشتر، برای طلب باران فراوان در سال پیش رو، برای گرامیداشت و پاکیزگی طبیعت و مظاهر آن، و زیست بوم مقدس آنان بوده است. در حالیکه امروزه روز ویرانی و تباهی طبیعت است
عکس دختر , عکس دختر ایرانی , عکس ایرانی , عکس بازیگران ایرانی , عکس بازیگر ایرانی, عکس زنان ایرانی, عکس زیباترین دختر ایرانی, عکس پسر ایرانی, عکس پسران ایرانی ، u;s nojv , u;s nojv hdvhkd , u;s hdvhkd
:: بازدید از این مطلب : 291
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نوشته شده توسط : عکس دختر ایرانی
نوروز یکی از کهنترین جشنهای به جا مانده از دوران باستان است. خاستگاه نوروز در ایران باستان است و هنوز مردم مناطق مختلف فلات ایراننوروز را جشن میگیرند. زمان برگزاری نوروز، در آغاز فصل بهار است. نوروز در ایران و افغانستان آغاز سال نو محسوب میشود و در برخی دیگر از کشورها تعطیل رسمی است. بنا به پیشنهاد جمهوری آذربایجان، مجمع عمومی سازمان ملل در نشست ۴ اسفند ۱۳۸۸ (۲۳ فوریه ۲۰۱۰) ۲۱ ماه مارس را بهعنوان روز جهانی عید نوروز، با ریشهٔ ایرانی بهرسمیت شناخت و آن را در تقویم خود جای داد. در متن به تصویب رسیده در مجمع عمومی سازمان ملل، نوروز، جشنی با ریشه ایرانی که قدمتی بیش از ۳ هزار سال دارد و امروزه بیش از ۳۰۰ میلیون نفر آن را جشن میگیرند توصیف شدهاست. پیش از آن در تاریخ ۸ مهر ۱۳۸۸ خورشیدی، نوروز توسط سازمان علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد، به عنوان میراث غیر ملموس جهانی، به ثبت جهانی رسیدهبود. در ۷ فروردین ۱۳۸۹ نخستین دورهٔ جشن جهانی نوروز در تهران برگزار شد و این شهر به عنوان «دبیرخانهٔ نوروز» شناخته شد زمان نوروز جشن نوروز از لحظه اعتدال بهاری آغاز میشود. در دانش ستارهشناسی، اعتدال بهاری یا اعتدال ربیعی در نیمکره شمالی زمین به لحظهای گفته میشود که خورشید از صفحه استوای زمین می گذرد و به سوی شمال آسمان میرود. این لحظه، لحظه اول برج حمل نامیده میشود،و درتقویم هجری خورشیدی با نخستین روز (هرمز روز یا اورمزد روز) از ماه فروردین برابر است. نوروز در تقویم میلادی با 20، ۲۱ یا ۲۲ مارس مطابقت دارد. در کشورهایی مانند ایران و افغانستان که تقویم هجری شمسی به کار برده میشود، نوروز، روز آغاز سال نو است. اما در کشورهای آسیای میانهو قفقاز، تقویم میلادی متداول است و نوروز به عنوان آغاز فصل بهار جشن گرفته میشود و روز آغاز سال محسوب نمیشود. واژهٔ نوروز واژه نوروز یک اسم مرکب است که از ترکیب دو واژهٔ فارسی «نو» و «روز» به وجود آمده است. این نام در دو معنی بهکار میرود: ۱) نوروز عام: روز آغاز اعتدال بهاری و آغاز سال نو ۲) نوروز خاص: روز ششم فروردین با نام «روز خرداد» ایرانیان باستان از نوروز به عنوان ناوا سرِدا یعنی سال نو یاد میکردند. مردمان ایرانی آسیای میانه نیز در زمان سغدیان و خوارزمشاهیان، نوروز را نوسارد و نوسارجی به معنای سال نو مینامیدند. واژه نوروز در الفبای لاتین در متنهای گوناگون لاتین، بخش نخست واژه نوروز با املای No،Now،Nov و Naw و بخش دوم آن با املای Ruz، Rooz و Rouz نوشته شده است. در برخی از مواقع این دو بخش پشت سر هم و در برخی با فاصله نوشته میشوند. اما به باور دکتر احسان یارشاطر بنیانگذار دانشنامه ایرانیکا، نگارش این واژه در الفبای لاتین با توجه به قواعد آواشناسی، به شکل Nowruz توصیه میشود. این شکل از املای واژه نوروز، هماکنون در نوشتههای یونسکو و بسیاری از متون سیاسی به کار میرود. پیشینه منشا و زمان پیدایش نوروز، به درستی معلوم نیست. در برخی از متنهای کهن ایران ازجمله شاهنامه فردوسی و تاریخ طبری، جمشید و در برخی دیگر از متن ها، کیومرث بهعنوان پایهگذار نوروز معرفی شده است. پدید آوری نوروز در شاهنامه، بدین گونه روایت شده است که جمشید در حال گذشتن از آذربایجان، دستور داد تا در آنجا برای او تختی بگذارند و خودش با تاجی زرین بر روی تخت نشست. با رسیدن نور خورشید به تاج زرین او، جهان نورانی شد و مردم شادمانی کردند و آن روز را روز نو نامیدند. برخی از روایتهای تاریخی، آغاز نوروز را به بابلیان نسبت میدهد. بر طبق این روایتها، رواج نوروز در ایران به ۵۳۸ سال قبل از میلاد یعنی زمان حمله کورش بزرگ به بابل بازمیگردد. همچنین در برخی از روایتها، از زرتشت بهعنوان بنیانگذار نوروز نام برده شده است.اما در اوستا (دست کم در گاتها) نامی از نوروز برده نشده است. نوروز در زمان سلسله هخامنشیان  نگاره مراسم پیشکش هدایا به پادشاه ایران در تخت جمشید. برخی از پژوهشگران، این مراسم را به نوروز مربوط میدانند. کوروش دوم بنیانگذار هخامنشیان، نوروز را در سال ۵۳۸ قبل از میلاد، جشن ملی اعلام کرد. وی در این روز برنامههایی برای ترفیع سربازان، پاکسازی مکانهای همگانی و خانههای شخصی و بخشش محکومان اجرا مینمود. این آیینها در زمان دیگر پادشاهان هخامنشی نیز برگزار میشده است. در زمان داریوش یکم، مراسم نوروز در تخت جمشید برگزار میشد. البته در سنگنوشتههای بهجا مانده از دوران هخامنشیان، بهطور مستقیم اشارهای به برگزاری نوروز نشده است. اما بررسیها بر روی این سنگنوشتهها نشان میدهد که مردم در دوران هخامنشیان با جشنهای نوروز آشنا بودهاند، و هخامنشیان نوروز را با شکوه و بزرگی جشن میگرفتهاند. شواهد نشان میدهد داریوش اول هخامنشی، به مناسبت نوروز در سال ۴۱۶ قبل از میلاد سکهای از جنس طلا ضرب نمود که در یک سوی آن سربازی در حال تیراندازی نشان داده شده است. در دوران هخامنشی، جشن نوروز در بازهای زمانی میان ۲۱ اسفند تا ۱۹ اردیبهشت برگزار میشده است.
عکس دختر , عکس دختر ایرانی , عکس ایرانی , عکس بازیگران ایرانی , عکس بازیگر ایرانی, عکس زنان ایرانی, عکس زیباترین دختر ایرانی, عکس پسر ایرانی, عکس پسران ایرانی ، u;s nojv , u;s nojv hdvhkd , u;s hdvhkd
:: بازدید از این مطلب : 493
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نوشته شده توسط : عکس دختر ایرانی
کیوان شید(شنیه):نخستين روز هفته به نام کيوان شيدنام گذاری شده است که تشکيل شده است ازکيوان + شيد . کيوان بعد ازمشتری بزرگترين سياره شمرده ميشود . که٧٠٠برابر زمين است . آنرازحل نيز ناميده اند. شيد نيز به چم ( معنی ) نور و روشنايی است . ازاين رو روز نخست ايران یحکايت ازسياره روشن ونورانی را دارد . مهرشيد ( يکشنبه) :روز دوم ازهفته مهرشيداست که مهرآن به چم ( معنی ) دوستی ومهربانی است . درپهلوی ميتراست . مهربرگرفته شده ازآئين هفت هزارساله ميترايی است . مهرهمچنين ايزد عهدو پيمان است ودر اوستا آمده است که هيچ چيز بر ايزد مهرپوشيده نخواهد بود . نامگذاری اين روزبه مهرشيدحکايت ازتعهدی است که بين مردمان بايد بر قرار باشد زيرا درايران باستان پيمان شکنی و دروغ بزرگترين گناهان به حساب می آمده است . شيد نيزبه چم ( معنی ) روشنايی ونور می باشد . مه شيد(دوشنبه):مه برگرفته شده ازماه است که اين نيز ازآيين ميترايی کهن ايرانی آمده است . خورشيد و ماه ازتنديسهای آئين ميترايی بوده است که نشان ازقدرت وپويايی جهان آفرينش داشته است . سومين روز هفته درايران باستان به نام اين نمادخداوند نام گذاری شد و آنرا مهشيدبه چم ( معنی ) ماه روشن ونورانی نام گذاشتند . بهرام شيد( سه شنبه):بهرام برگفته شده از ورهرام زبان پهلوی باستان است واز يک سو نام ستاره مريخ است . بهرام ايزدپيروزی درايران باستان شمرده می شده است وانديشه نياکان مابر اين بوده است که خداونديکتا ( اهورامزدا ) نيرویهايشرابرایاجرادربينافرادبشربين ايزدان ( فرشتگان ) خود تقسيم نموده است تا آنان آنرا برای مردمان پياده کنند . ازاين رو بهرام ايزد پيروزی ناميده شده بوده است و . چهارمين روزهفته به نام روز پيروزی روشنايی برتاريکی وغلبه انسان بر بدی هاو اهريمن نام گذاری شده است . تيرشيد(چهارشنبه):تيربرگرفته شده از تيشتر پهلوی است . نياکان ماتير را ايزدان ونگهبان باران نام گذاری نموده اند واين گونه می پنداشت ه اندکه اهورامزدا برای ياری رسانی به کشاورزان وجلوگيری ازخشکسالی و با روری زمين و سبزو سالم وپاکيزه ماندن جهان به ايزد باران فرمان مي داده است که به ياری مردمان برسد . درکل اين روز به نام روز روشنايی باران وخواست پروردگار برای حفظ طبيعت نام گذاری شده است . اورمزدشيد(پنجشنبه) :اورمزدنام ديگری از دهها نام اهورامزدا است که همه حاکی ازقدرت و توانايی پروردگار است . اين نام از واژههای پهلوی ارمزد - هرمزد - اورمزد - هورمزد - اهورامزدا - مزداگرفته شده است . ازاين رو پنجمين رو زهفته به نام رو زروشنايی خداوند نام گذاری شده است . ازاين رو اين واژه هنوزبه گونه ای ديگر درشب های جمعه برقرار است وهنوز تصورمردمان ما ب راين است که شبهای جمعه روز ارتباط باخداوند وفوت شدگان است . ناهيدشيد (آدينه ):
ناهيدهمان آنهيته يا آناهيتا است که ايزدآب قرارگرفته است . دراوستا آناهيتابه صورت دوشيزه ای بسيارزيبا - قدی بلند واندامی تراشيده نام نهاده شده است ونام ديگرستاره ونوس نيزآناهيتا يا ناهيد است . درکل روز جمعه روز روشنايی آب ومظهر بخشندگی وعنايت پروردگار نامگذاری شده است.
كاربرد هفته و روزهاي هفت گانه آن اهميت فراواني در نظام هاي گاهشماري (خورشيدي يا مهي) دارد. با اينكه گاهشماري هاي گوناگون جهان در بسياري از جزئيات محاسباتي و ديگر ويژگي ها كاملاً با يكديگر متفاوت هستند، اما شيوه روزشماري بر مبناي هفت روز هفته در همه آنها يكسان است. مي دانيم كه شمار روزهاي ماه و سال در گاهشماري هاي گوناگون و حتي در هر گاهشماري خاص، با يكديگر متفاوت هستند و گاه در طول تاريخ و براي اصلاح آن، تغييراتي در شمار آنها داده شده است. همچنين ممكن است كه شمار روزها در سال هاي كبيسه دچار افزودگي هايي شوند. اما اهميت ديگر روزشماري بر مبناي روزهاي هفته در اين است كه هيچگاه و به هيچ علتي، ترتيب و توالي روزها و تعداد آن تغيير نمي كند و پيوستگي روزهاي آن تابع نظام هاي گاهشماري نيستند. به عبارت ديگر «هفته شماري» خود به تنهايي و بدون ارتباط با هر گاهشماري ديگري، يك نظام ساده، دقيق و فراگير در
لطفا برای خواندن ادامه متن به ادامه مطلب بروید عکس دختر , عکس دختر ایرانی , عکس ایرانی , عکس بازیگران ایرانی , عکس بازیگر ایرانی, عکس زنان ایرانی, عکس زیباترین دختر ایرانی, عکس پسر ایرانی, عکس پسران ایرانی ، u;s nojv , u;s nojv hdvhkd , u;s hdvhkd
:: بازدید از این مطلب : 300
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نوشته شده توسط : عکس دختر ایرانی
روزها در ایران باستان:
ایرانیان برای روزهای ماه نامهای مشخصی داشتند كه به جاي عدد از آنها استفاده ميكردند كه هر روزی را با نام یکی از امشاسپندان (فرشتگان) میخواندند.
براي مثال :
روز امرداد از ماه تير= هفتم تير
روز ورهرام از ماه شهريور= بيستم شهريور
روز آذر از ماه دي = نهم دي
و به همين ترتيب . . .
هر سال زرتشتیان (ایران باستان) به ۱۲ ماه و هر ماه به سی روز که هر کدام دارای نام ویژه ای می باشند و هر ماه به ۴ بخش تقسیم می گردد. دو قسمت اول دارای هفت روز و دو قسمت دوم دارای هشت روز می باشند در این گونه تقسیم بندی روزهای نخست به نام آفریدگار (خداوند) كه به ترتيب اورمزد – دي به آذر- دي به مهر- دي به دين می باشند كه روزهاي نيايش همگاني و استراحت زرتشتيان است.
در مواردی که نام یکی از روزها برابر نام ماه مربوطه میشد، آن روز را جشن میگرفتند.
بهطور مثال، مهر روز یعنی روز شانزدهم از ماه مهر را با نام مهرگان گرامی میداشتند. نام روزهای 30 گانهی ماههای ایران به زبان پارسی و پهلوی و اوستایی به مانند جدول زیر بوده است. |
جدول نام روزهای هر ماه در گاهشماری ایرانی
معنی پارسی |
اوستایی |
پهلوی |
پارسی |
‹ |
هستی بخش بزرگ دانا |
اهورامزدا |
هرمَزد |
اورمزد |
1 |
اندیشه نیک |
وهومنه |
وهومن |
بهمن |
2 |
بهترین راستی و پاکی |
اشاوهیشتا |
ارتاوهیشتا |
اردیبهشت |
3 |
شهریاری نیرومند |
کشتریا وریا - خشترا وئیریه |
شهریور |
شهریور |
4 |
فروتنی و مهرپاک |
سپنتا آرمئیتی |
سپندارمت |
سپندارمذ |
5 |
تندرستی و رسایی |
هئوروتات |
خردات |
خورداد |
6 |
بی مرگی ، جاودانی |
آمرتات |
امرتات |
امرداد |
7 |
آفریدگار |
دزوه - دثوش |
دزو ، دذوپت آتور |
دی بآذر |
8 |
آتش ، فروغ |
اتر- آثرآت |
اتور |
آذر |
9 |
آبها ، هنگام آب |
اپم |
آبان |
آبان |
10 |
آفتاب ، خورشید |
هورخشئیت |
خورشیت |
خور |
11 |
ماه |
ماونگه |
ماه - ماذ |
ماه |
12 |
ستاره تیر- ستاره باران |
تیشتریه |
تیر- تیشتر |
تیر |
13 |
جهان ، هستی - گیتی |
گئوش |
گوش |
گوش |
14 |
آفریدگار |
دزوه - دثوش |
دذوپت میتر |
دی بمهر |
15 |
دوستی ، پیمان |
میثر |
میتر |
مهر |
16 |
فرمانبرداری |
سرئوش |
سروش |
سروش |
17 |
دادگری |
رشنو |
رشن |
رشن |
18 |
فروهر ، نیروی پیشرفت |
فره وشی |
فرورتین |
فروردین |
19 |
پیروزی |
ورثرغن |
واهرام |
ورهرام |
20 |
رامش ، شادمانی |
رامن |
رام - رامشن |
رام |
21 |
باد - هوا |
واته |
وات |
باد |
22 |
آفریدگار |
دزوه - دثوش |
دذوپت دپن |
دی بدین |
23 |
بینش درونی - وجدان |
دئنا |
دین |
دین |
24 |
خوشبختی،دارائی،خواسته |
اشی - ونگوهی |
ارت |
ارد |
25 |
راستی |
ارشتاد |
اشتات |
اشتاد |
26 |
آسمان |
آسمن |
آسیمان |
آسمان |
27 |
زمین |
زام |
زمامیات - |
زامیاد |
28 |
گفتار پاک |
منتره سپنت |
امهراسپنت |
مانتره سپند |
29 |
فروغ و روشنایی بی پایان |
انغره - رئوچه |
انیران |
انارم- انیران |
30 |
|
|
| | عکس دختر , عکس دختر ایرانی , عکس ایرانی , عکس بازیگران ایرانی , عکس بازیگر ایرانی, عکس زنان ایرانی, عکس زیباترین دختر ایرانی, عکس پسر ایرانی, عکس پسران ایرانی ، u;s nojv , u;s nojv hdvhkd , u;s hdvhkd
:: بازدید از این مطلب : 323
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
|
|
|