__________________________________________________________________________________

خیالی نیست . . .

قرار است از فردا به افتخارت فاحشه شوم . . .

شاید هم خوابگی و آغوشت نصیبم شود . . .

آخر شنیده ام فاحشه پسند شده ای  لعنتی . . .

________________________________________________________________________________

چقدر سخت است نمرده باشی وازت بخواهد گورت را گم کنی . . . .

________________________________________________________________________________

به سلامتی پسری که به دوست دخترش گفت :

روزی که جلوی دختری غیر از تو زانو بزنم . . . روزیه که بخوام بند کفش دخترمون رو ببندم . . .  به سلامتی . . .

________________________________________________________________________________

دست بر دلم نگذار . . .

میسوزی . . .

داغ خیلی چیزها بر دلم مانده . . .

_______________________________________________________________________________

سیاهی لبهایم از سیگار و قلیون نیست . . .

لبهایم عزادار حرفهای نگفته دلم است . . .

________________________________________________________________________________

چقدر زیباست کسی را دوست بداریم . . .نه از روی نیاز . . .نه از روی اجبار . . .و نه از روی تنهایی . .

فقط برای اینکه ارزش دوست داشتن را دارد . . .

8 مرداد 93 ... چقدر زود سالروز یکی از زیباترین روزهای زندگیم رسید و فردا برای رسیدن این روز جشن میگیریم ، باهم ، با عشق ... برای ما شدنمان

سالروز ما شدنمان مبارک ... سالگرد ازدواجمان مبارک

لقمان حکیم گفت:

من سیصد سال با داروهای مختلف، مردم را مداوا کردم؛ 

و در این مدت طولانی به این نتیجه رسیدم؛

که هیچ دارویی بهتر از "محبت" نیست !

کسی از او پرسید: و اگر این دارو هم اثر نکرد چی؟

لقمان حکیم لبخندی زد و گفت؛

"مقدار دارو را افزایش بده !! "

 ِ

جواب سلام را باسلام بده،

- جواب تشکر را با تواضع ،

-جواب کینه را با گذشت ،

-جواب بی مهری را با محبت

-جواب دروغ را با راستی ،

-جواب دشمنی را با دوستی،

-جواب خشم را به صبوری ،

جواب سرد را به گرمی ،

-جواب نامردی را با مردانگی ،

-جواب پشت کار را با تشویق ،

-جواب بی ادب را با سکوت ،

-جواب نگاه مهربان را با لبخند ،

-جواب لبخند را خنده ،

-جواب دل مرده را با امید ،

-جواب منتظر را با نوید،

جواب گناه را با بخشش ،

هیچ وقت هیچ چیز و هیچ کس را بی جواب نگذار ، مطمئن باش ه با ر جوابی بدهی،

یک روزی ، یک جوری ، یک جایی به تو باز گردد

اولین کاری که برای شروع خوندن این همه جزوه و کتاب کردم اومدم رو وایت بورد کارهایی که برای هر درس باید انجام بدم رو تیتر کردم ،

ی ساعتی وقتمو گرفت خودش ی پا جزوه نویسی بود

به جان این حلزونای باغچمون گاهی به خودم فحش میدم چه کاری بود ارشد خوندن آخه مهدی تورو چه به درس خوندن، ولی واقعاً از حق نگذریم خیلی احساس خوبی دارم که بازم بعد 2سال دانشجو ام و دارم ی رشته ای رو میخونم که همیشه دوسش داشتم.

روزهای فرجه نمی دونم چطوری اینقدر سریع داره میره ، زمان کتونی تنتاک خریده داره میدوئه :D درسامون ماشالا به ظاهر 4تاس ولی واس خودش ی دوره کارشناسی جزوس

اینقدر برنامه واسه ارتباطات زیاد شده که برای باخبر شدن از اوضاع احوال هرکسی باس به ی جا سر زد یکی تو لاین یکی وایبر اوه مای گاد بزا جاهایی رو که عضوم بگم ی مرور بشه نکنه جاییو چندین ماه سر نزده باشم خبرایی جا مونده باشه خخخ

لاین ، تانگو ، وایبر ، ویچت ، واتس آپ ، نیم باز ، بی تاک ، یاهومسنجر ، اینستاگرام ، فیس بوق  ...

 اوه به جان همون حلزون البته اون نه چون مامانم کشتتش اون بغل دستیش ، دیشب ی سری به فیس بوق زدم ی خیلی خبرای خوب دیدم! 2تا از دوستام مزدوج شدن یکی هم در شرفه ... واقعاً خوشحالم ...

ی مدت بود تو مهرماه دنبال کار میگشتم به چنتایی از دوستام تماس گرفتم اصلاً کار کجا بود ! حالا که میگم والا بلا بنده دانشجوی شهر دورم و عمراً نمیتونم کاردائمی داشته باشم ، دوستام که هیچ خدا هم داره واسم کار جور می تراشه :d

*  ی گذر به ی وبلاگ (زیباترین حس دنیا)

به من حس خوبی داد ، خیلی ... ، امیدوارم از خوندن این پست خوشتون بیاد

پ . ن:

همین که تو باشی.

همین که خوشحالیم

همین که دیوونه ی همیم ، خوشبختی یعنی همین ...

بعدازظهر روز 3شنبه 6آبان 93 بود ، روی تختم دراز کشیدم وای فای موبایلمُ روشن کردم دیدم یک پی ام در وایبر ازطرف دوستم داشتم ، نوشته بود: "چرا نیومدی! فقط 2روز یک هفته درمیون پنجشنبه و جمعه کلاس برگذار میشه"

جمله ای که باعث شد الآن دانشجوی دانشگاه آزاد ممقان تبریز باشم!

سریعاً به دوستم تماس گرفتم و واقعاً ذوق زده بودم دوست داشم که بشنوم حقیقت داشته باشه ، و گفت همینطوره 2روز کلاس و یک هفته در میون کلاس ها برگذار میشه ، سریعآً وارد سایت آزمون دانشکاه آزاد شدم دیدم فردا و پس فردا آخرین مهلت ثبت نام هست.

همه چی تو ی روز کلید خورد ... خدا کمکم کرد که به رشته مورد علاقه ای که دوست داشتم بخونم رسیدم و حالا باید تلاش کنم تا بتونم با نمرات خوبی ارشدُ پشت سر بذارم.

شاید تحمل دوری راه ، رفتُ آمد سخت و تبریز شهری ناَشنا و همچنین یک غریب و نابلد بودن زبان ترکی بسیار سخت باشه ولی باید بتونم همه سختی هارو تحمل کنم برای هدف هایی که تو زندگیم دارم و باید بهشون برسم تا بتونم همسرم رو خوشبخت کنم و همیشه یادش باعث دلگرمی میشه و دوری ازش قابل تحمل...

رشته من سیستم اطلاعات جغرافیایی (GIS) هست و الآن که دارم این پست رو میدم درحال خوندن کتاب دکتر ابولفضل رنجبر استادمون در درس GIS هستم.

پ.ن:

خدایا تو یک سال منُ به 2آرزوم رسوندی ولی 2نفر رو از زندگیم گرفتی

برای رسیدن به عشق زندگیم و تحصیل در رشته مورد علاقم تا عمردارم شکرگذارتم

شاید مادر بزرگ عزیز و دوست داشتنیم انتظار میکشید برای مرگ و واقعاً خدا دوستش داشت که نگذاشت زیاد زجر بکشه و 13 فروردین 1393 ازاین دنیا بارسفر بست ولی زندکی روی خوش به پدربزرگم نشون نداد ، پدربزرگم زندگی رو دوست داشت ،علاقه زیادی داشت تا در کنار خانوادش باشه ...  ولی خیلی زود شرایطش عوض شد و یک دگرگونی تو شرایط جسمیش پیش اومد و طی 2هفته با دستُ پنجه نرم کردن با بیماریش فوت کرد (25مهر 1393) ،

پدربزرگ و مادربزرگ عزیزم جای خالیتون حس میشه پیشمون ، روحتون شاد.

بچه نازُ ... به من چیکار داری ها؟

بسکتبال رویایی ، خیلی قشنگه ببینید حتماً:

نترس ، تغییر بده زندگیتو.:

اینم تتیجه هماهنگی و کار گروهی ، خیلی باحاله حتماً ببینید:

" ابن‌شهرآشوب " از دانشمند مسلمان ساروی و یکی از مروج مذهب تشیع است که در صده چهارم و پنجم هجری زندگی می‌کرد.