مشـــــــــــاوره
نوشته شده توسط : عکس دختر ایرانی
آخه من نمیدونم ریختم به مشاوره دادن میخوره؟؟ یا طرز حرف زدنم به نصیحت کردن میاد؟؟؟

لطفا از من بکشین بیرون، عامو این روزا هر کی میرسه به من میخواد نصیحتش کنم!!!! خو من اگر مشاور خیلی عاقل و بالغی بودم زندگیم بهتر از این حرف بود والا

دختر 17 ساله ی فامیل اومده میگه پری جون بابام درکم نمیکنه، وای فای خونه رو برداشته

منم که همتون میشناسینم اسمم "پری همه چی دون" هست فک باز کردم و نشستم نصیحت کردن.... گفتم اگر با آرامش به حرفت گوش نمیدن تهدیدشون کن بگو فرار میکنم از خونه، باهاشون یه هفته قهر کن، همش بگو من خوب دختری هستم منت بزار سرشون اینقد از این حرف بزن آخر کوتا میان و همه چی در اختیارت میزارن

و ماشالا چه این راهکارای من موفقه و زودی عملی شد

فردا صبح به من زنگ زد و گفت همه چی آرمه من خیلی خوشبختم پدر و مادرش به حرفش گوش کرده بودن و زودی وای فایی که 6 ماه ازش گرفته بودنو بهش دادن

چند روز قبلم دوستم سعیده زنگ زد و با چشم گریون نشست از دعواش با شوورش حرف زد.......

(حالا این سعیده خانوم همونه که تو قرار دوستانه میگفت من خوشبخترین آدم رو کره ی زمینم و میگفت میشینم برای شوهرم گریه میکنم که چقد زحمتمو میکشه )

منم که دهنم باز مونده بود با این همه تعریف و تمجید سکوت کردم...... مثلا میگفت پری شوورم بهم گفته من ازت متنفرم ولی بهش گفتم اشکال نداره تو متنفر باش فقط ازم جدا نشو که من بدون تو میمیرم

یا میگفت شوورم گفته از تیپت و مدل آرایشت بدم میاد چون قدیمی هست، اینم گریه میکرد میگفت پری باهام میای بریم چند دست مانتو بخرم گفتم عامو منظور شوورت تیپ بیرونت نیست خووووو، تو اول تیپ تو خونتو درست کن لباسایی که دوست داره برید با هم بخرید بپوش ، گفت واااای نه شوورم همش لباس مجلسی میخره میگه تو خونه بپوش

تو دلوم گفتم خدا بده شانس، مگه بده آدم تو خونه لباس مجلسی بپوشه اگر نهنگ به من میگفت لباس مجلسی بپوش تو خونه من همش میرفتم لباس شب حریر بلند میپوشیدم که حس مایه دارا بهم دست بده

نشست همینجور از زندگیش تعریف کردو زار زد و در آخر نتیجه گرفتیم شوورش کلا اینو نمیخواد

خوو البته سعیده شورشم در آورده ها........ دیگه خیلی برای شوهرش خودشو کوچیک کرده بود. من نظرم اینه تو زندگی آدم اول باید به خودش بها بده، یعنی چی که هر چی طرف مقابل گفت بگی چشم والاااااا

*چند روز پیش مامانم داشت از بدیای بابام میگفت منم گفتم مامان جون مقصر خودتی تو خواسته هاتو به شوهرت نمیگی ، اگر خواسته هاتو راحت میگفتی هیچوقت نه نمیگفت

آبجی 3 هم یهو جو گیر شد گفت مثلا تو هر خواسته ای داشته باشی نهنگ میگه چشم؟

منم که تو اون موقعیت جوگیر شده بودم گفتم اگر به زبون بیارم برام فراهم میکنه (حالا خودوم میدونم لاف زدما )

یهو آبجی3 جوگیر شد گفت مثلا الان زنگ بزن بگو نهنگ برات از فلان جا غذای مورد علاقه ات بخره بیاره

حالا نهنگ از اون مسیر هم بدش میاد میدونستم میگه نه ولی خووو نمیشد زنگ نزنم چون خیط میشم

تلفن گذاشتم رو بلندگو و حرف زدم گفتم سلاااااااام نهنگ جونم ، شام دلم کشیده کباب ترکی فقط هم از گلخون بگیر باشه؟؟؟

نهنگ هم در عین ناباوری گفت باشه عزیزم ساعت 9 شام میگیرم میام

یعنی چنان سر بلند شدم که حد نداره، ولی خووو اگر میگفت نه نمیخرم بد جور ضایع میشدم جلو خانواده ام، شانس آوردم نهنگ آبرومو خرید

*پست قبلش رمزشو برداشتم.......... دوست دارم همیشه رمزی بنویسم چون احساس خوبی ندارم نوشتن بدون رمز تو وبلاگ



عکس دختر , عکس دختر ایرانی , عکس ایرانی , عکس بازیگران ایرانی , عکس بازیگر ایرانی, عکس زنان ایرانی, عکس زیباترین دختر ایرانی, عکس پسر ایرانی, عکس پسران ایرانی ، u;s nojv , u;s nojv hdvhkd , u;s hdvhkd

:: بازدید از این مطلب : 661
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 5 شهريور 1394 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: