یه دفعه ای هوس نوشتن کردم..... نه سوژه ای دارم برای نوشتن، نه فعلا میتونم با کلمات بازی کنم تا منظورمو بفهمونم.
یه احساس سبک بودن دارن یه حس که تجربه اش نکرده بودم، آروم آرومم....... مشکلی که پیش میاد میگم حتما خیریتی داشته که اینجور شده، زندگیمو رها کردم تا هر جوری خدا دوست داره برام بچرخونه. قبلا میجنگیدم و بی فایده بود الان رهاش کردم ببینم خدا خودش چجوری عشقش میکشه بچرخونه اش.
امروز به صرف ناهار با دوستان قدیمی قرار داشتیم.من رفتم دنبال دو تا از دوستام که مسیرشون تقریبا نزدیکه و زودتر رفتیم رستوران تا اون دو تا دوستمم بیان.
سعیده که قرار بود جدا بشه نشست از آشتی کردنشون گفت و کلی وسط حرفاش من شوخی میکردم تا روحیه اش عوض بشه (البته یه قسمتی اینقد خندید که نزدیک بود خفه بشه )
شوهرش زنگ زد و بعد از اینکه صحبت کردن گفت پری شوورم میخواد با تو صحبت کنه بعد از سلامو احوالپرسی گفت سعیده خیلی از شما و روحیه اتون برام تعریف کرده ممکنه از این قرارا بیشتر بزارین تا روحیه اش عوض بشه
یه تشکر خشکو خالی کردم و گفتم چشم حتما......... (آها من یه چیزی بگم!!! من اصلا با غریبه ها نمیتونم حرف بزنم، یعنی بلد نیستم با یه آدم غریبه حرف بزنم حتی سلام کردنم یادم میره به خاطر همین موضوع من شماره ی غریب جواب نمیدم و با افراد نا آشنا نمیتونم ارتباط برقرار کنم )
وقتی میتی و افسون اومدن غذا سفارش دادیم و کلی خندیدم.
ساعت 5 مژی و سعیده رو رسوندم اومدم خونه. نهنگ داشت تلفنی با شوور مژی حرف میزد. به خاطر یه کاری شماره ی نهنگو از من گرفته بود.
با خستگی تمام سلام کردم و رو تخت دراز کشیدم. نهنگ و ماهی هم رفتن مغازه ی برادر شوشو.
چشمامو بستم و به همه ی حرفایی که امروز بینمون ردو بدل شد فکر کردم...... به اینکه زندگیامون چه مدلی میگذره و بعضیامون چقد برامون سخت میگذره...... هر کس یه مشکلی تو زندگیش داره واقعا چقد خوبه بتونیم با مشکلات کنار بیایم و خوب زندگی کنیم.
*چند روز پیش هم با یکی از دوستا چت میکردم و فهمیدم به بزرگترین آرزوش رسیده کلی براش ذوق کردم..... میدونم وبمو میخونه براش دعا میکنم هر جا باشه همیشه موفق باشه
*امروزم تولد بابای مهربونمه، کاش بدونه ما بچه هاش چقد عاااااااشقشیم
* دلم بدجور هوس داداشی کرده، روزی ده بار عکسشو میبینم قربون صدقه اش میرم، نهنگ میگه یعنی اگر منم ازت دور بشم همین کارارو میکنی؟؟؟
بهش میگم برای تو از نوع شدیدتر، میام خونتو میریزم
*چرا ما این روزا اینقد کل کل میکنیم؟؟؟؟؟؟ خودمم نمیدونم چرا
عکس دختر , عکس دختر ایرانی , عکس ایرانی , عکس بازیگران ایرانی , عکس بازیگر ایرانی, عکس زنان ایرانی, عکس زیباترین دختر ایرانی, عکس پسر ایرانی, عکس پسران ایرانی ، u;s nojv , u;s nojv hdvhkd , u;s hdvhkd
:: بازدید از این مطلب : 691
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0